چکیده:
نام، لقب و محل سكونت أبان
در بيشتر مآخذ، از وي با عنوان أبان بن عثمان الأحمر البجلي ياد شده است. تنها ياقوت حموي وي را أبان بن عثمان به يحيي بن زكريا الؤلؤي شناسانده است. اين در حالي است كه در شرح حالي كه از وي به دست داده ، تنها مأخذش، كتاب الفهرست شيخ طوسي بوده است، جايي كه در آن تنها همان نام اول آمده است. در فهرست شيخ طوسي از شخصي با نام يحيي بن زكريا لؤلؤي ياد شدهو ياقوت به دليلي- و قاعدتاً به اشتباه ـ آن را در كنار شرح حال أبان آورده است. بنابراين بايد نزاعهاي مربوط به لؤلؤي و جز آن را به كنار گذاشت.
در مصادر شيعي، وي از موالي قبيل بجيل معرفي شده است. ميدانيم كه «مولي بودن» لزوماً به معناي عجمي بودن نيست، چه در ميان خود عربها، پيش از اسلام و احتمالاً پس از آن، عقد ولاء وجود داشته است؛ نمون آن ولاء زيدبن حارثه نسبت به رسول خدا (ص) يا ولاء عماربن ياسر به بني مخزوم است. با اين حال، احتمال عجمي بودن أبان قوي است.
قبيل بجيله قبيلهاي قحطاني دانسته شده است. اين قبيله همانند بسياري از قبايل حجازي يا يمني ديگر، در پي آغازيدن فتوحات، به عراق كوچيد و در قادسيه حضور يافت. در اين جنگ شماري از ايرانيان به اختيار خويش به اعراب پيوستد و ولاء آنها را پذيرفتند. بسياري هم به اسارت درآمدند و طبعاً به تدريج، پس از آزادي، عنوان موالي قبايل عربي را به دست آوردند. قبيل بجيل در جنگ صفين در كنار اميرالمؤمنين - عليهالسلام- بود و حتي از مختار نيز بر ضد مخالفانش دفاع كرد. بدين ترتيب بايد آثاري از تشيّع را در اين قبيله سراغ داشت.
عنوان الأحمر لقب شايعي بوده است. سمعاني برخي از كساني را كه به اين لقب شهرت دارند، ياد كرده است. او مينويسد: احمرصفة للرجل الذي فيه الحمرة و هي من الألوان. ابن منظور شواهد فراواني آورده كه اين صفت به معناي سفيدرويي است نه سرخرويي. در اين صورت آيا «الأحمر» ميتواند با عنوان «الحمراء» كه لقب ايرانيان ساكن عراق بوده، مرتبط باشد؟ اگر ارتباطي داشته باشد طبعاً أبان ما هم عجمي ايراني خواهد بود و نظير بسياري از محدثان شيعه و سني، در طي يكي دو سه نسل توانسته است، موقعيت ممتازي را از لحاظ علمي براي خود تحصيل كند.
محمدبن سالم كه از شاگردان وي بوده، لقب ديگري نيز براي وي آورده و آن «الأعرج» است. وي در چند مورد از وي با عنوان أبان الأعرج ياد ميكند. با توجه به نقلهاي وي از أبان، كه مكرر در طبقات الشعراء آمده، بايد منظور وي أبان مورد نظر ما باشد. محتمل آن است كه اعرج تصحيف شد «احمر» باشد.
توجه به اين نكته لازم است كه جداي از أبان بن عثمان الأحمر، شخص ديگري با عنوان أبان بن عثمان بن عفان وجود دارد كه فرزند خليف سوم بوده است. او سالها حكومت مدينه را داشته، و گفته شده كه در اخبار سير نبوي نيز دستي داشته است. تشابه اسمي سبب شده است تا برخي به خطا پسر عثمان بن عفان را به جاي أبان امامي مذهب قرار دهند. از جمله فؤاد سزگين در بيان سيره نويسان عصر اول، از أبان بن عثمان بن عفان ياد كرده و نوشته است كه منقولاتي از او در تاريخ يعقوبي آمده است. اين در حالي است كه فردي كه در تاريخ يعقوبي از وي نقل شده، أبانبن عثمان الأحمر است. دليل آن نيز اين است كه يعقوبي تصريح ميكند كه وي راوي اخبار امام جعفر صادق- عليهالسلام- است. طبيعي است كه سن و سال پسر خليفه سوم كه در جنگ جمل در كنار عايشه بوده، در اين حد نبوده كه بتواند راوي اخبار امام صادق - عليهالسلام- باشد. به علاوه كه نگاهي به مصادر حديثي شيعه و آشنايي مختصر با احاديث أبان، نشان ميدهد كه اين خطا، خبط و خلط بسيار بزرگي است.
ترديدي وجود ندارد كه وي كوفي سكونت داشتهاند، زيرا قبيل بجيله در كوفه بوده است. نجاشي با اشاره به آن كه «اصله كوفي» مينويسد: «كان يسكنها تارة و البصرة تارة». به همين دليل بسياري از بصريان از قبيل ابوعبيده معمربن مثني و محمد بن سلام جُمَحي در بصره، از شاگردان وي بودهاند. گفتني است كه در عبارت نقل شده در كشّي آمده است: و كان أبان من أهل البصره.
نكت ديگر دربار محل سكونت وي در كوفه، بسته به آن دارد كه عبارت نقل شده در كشّي «كان من الناووسيه» دربار وي، «ناووسيه» خوانده شود يا «قادسيه». قادسيه تنها چند فرسخ از كوفه فاصله دارد و اين خطا نيست اگر كسي را كه از قادسيه بوده، كوفي بدانيم.
منزلت علمي أبان
أبان در شمار اصحاب اجماع بوده است، يعني كساني كه: اجمعت العصابة علي تصحيح ما يصح عنهم. اين امر، بهترين دليل بر مرتبت والاي علمي و وثاقت أبان بن عثمان است.
وي راوي روايات فراواني در ابواب مختلف فقه است كه در كتب اربعه و ديگر آثار فقهي روايت شده است. فهرستي از آنها را علام تستري در قاموس الرجال به دست داده است. موارد نقل شده از أبان بن عثمان در كتاب الفروع كافي را محققي ديگر فراهم آورده است. مجموع مشايخ و روات أبان را نيز علام رجال شناس و فقيه معاصر آيتالله شبيري با نشان دادن محل هر مورد فراهم آوردهاند كه به چاپ نرسيده و البته در اينجا مورد استفاد ما بوده است.
أبان خود از اصحاب امام صادق - عليهالسلام- بوده و شمار زيادي حديث بلاواسطه از ايشان نقل كرده است. با اين حال، وي در محضر برخي از بزرگان از اصحاب امام باقر و صادق - عليهماالسلام- شاگردي كرده و احاديث بيشماري به واسط آنها از اين دو امام بزرگوار نقل كرده است. شايد اين دليلي بر آن باشد كه وي در ميان اصحاب امام صادق- عليهالسلام- در شمار جوانان اصحاب بوده است.
مروري اجمالي بر مشايخ و شاگردان أبان نشانگر مرتبت علمي والاي او در ميان اصحاب امام صادق- عليهالسلام- است. برخي از مشايخ او عبارتند از: زرارة بن أعين، أبان بن تغلب، اسحاق بن عمار، معاوية بن عمار، ابوبصير، عيسي بن عبدالله، منصور بن حازم، عبدالله بن أبي يعفور، بشير النبال، زيد الشحام، فضيل بن يسار، صفوان الجمال، و محمد بن مسلم.
يكي از مهمترين شاگردان او ابن أبي عمير است كه أبان از مشايخ عمد او به شمار ميآيد. برخي ديگر از روات او عبارتند از: محمد بن زياد بياع، محمد بن زياد ازدي، حماد بن عيسي، حسن بن علي بن فضال، احمدبن محمدبن أبي نصر بزنطي، علي بن مهزيار، محمدبن وليدصيرفي، عبدالله بن حماد انصاري، حسن بن عليالوشاء، محمد بن خالد برقي، حسن بن محبوب، يونس بن عبدالرحمان، ابراهيم بن أبي البلاد، فضالة بن أيوب ازدي، محمد بن سنان و علي بن حكم.
وي جداي از شاگردان فراواني كه تربيت كرده، دو كتاب نيز داشته است. يكي همين كتاب سير اوست كه در ادام از آن سخن خواهيم گفت و ديگر «اصل» او كه شيخ به اجمال از آن ياد كرده و طبعاً احاديث فقهي و اعتقادي زيادي در آن بوده كه از همان طريق توسط شاگردان به منابع حديثي راه يافته است.
أبان و گرايش ناووسي
نوبختي و سعدبن عبدالله اشعري، در شمار فرق ايجاد شده پس از رحلت امام صادق- عليهالسلام- از فرقهاي ياد كردهاند كه باور به موت امام نداشته و به مهدويت آن حضرت اعتقاد داشتهاند. اين فرقه را ناووسيه ناميدهاند: سمّيت بذلك لرئيس لهم من أهل البصره يقال له فلان بن فلان الناووس.دربار نام اين شخص در مصادر توضيح روشني نيامده است. برخي نام او را عبدالله و برخي او را عجلان دانستهاند. تفصيل اين بحث در تعليقات كتاب «مقالات» آمده است.
در مصادر موجود از شخص يا اشخاصي از راويان احاديث كه به اين اعتقاد باور داشته باشند، بندرت سخن به ميان آمده است. محتمل است كه در همان آغاز سخني در اين باره گفته شده و به سرعت از بين رفته باشد. همانطور كه ميدانيم شيعيان در اين مرحله، عمدتاً به دو گروه امامي و اسماعيلي تقسيم شدند.
در رجال كشّي نقلي داير بر ناووسي بودن أبان بن عثمان به اين ترتيب آمده است:
محمدبن مسعود [العياشي]، قال: حدثني عليبن الحسن [بن علي فضال]، قال: كان أبان من أهل البصرة و كان مولي بجيلة و كان يسكن الكوفة و كان من الناووسية.
كتابهاي رجالي بعدي- جداي از شيخ و نجاشي كه اصلاً از اين مطلب سخني نگفتهاند- همه با استناد به اين نقل، دربار گرايش ناووسي أبان سخن گفتهاند. علامه نيز نقل كشي را آورده و البته عبارت «كان أبان من الناووسية» را در ابتدا آورده است. وي با استناد به آن كه كشّي أبان را در شمار اصحاب اجماع دانسته و در مقايس آن با اين اتهام، مينويسد: فالاقرب عندي قبول روايته و إن كان فاسد المذهب.شگفت آن كه علامه در «منتهي» أبان را از وقفه دانسته و در جاي ديگري او را فطحي! ظاهراً - بنا به حدس علام تستري- در وقت نوشتن اين مطالب، به آنچه در حافظهاش دربار گرايش مذهبي نادرست أبان بوده، اتكا كرده، اما به جاي ناووسيگري، او را واقفي و يا فطحي شناسانده است.
ابن داود حلي نيز با اشاره به آن كه أبان در شمار اصحاب اجماع است، مينويسد: و قد ذكر أصحابنا أنه كان ناووسياً. فهو بالضعفاء أجدر لكن ذكرته هنا لثناء الكشي عليه. با وجود عبارت «ذكر اصحابنا» نبايد ترديد كرد كه مصدر سخن او همان نقل كشّي بوده است و بس. در اين صورت منبع اين اتهام تنها عبارت موجود در كشّي از ابنفضال است كه از قضا خود فطحي مذهب است.
شايد مهمترين زمين ترديد در اين اتهام، اين است كه با وجود شهرت فراوان أبان در ميان محدثان و فقيهان اماميه، هيچ يك از مصادر حديثي كهن و مهمتر از آن نجاشي و شيخ از اين اتهام ياد نكردهاند. اين در حالي است كه أبان تا سالها بعد از آن زنده بوده است. عدم اشاره شيخ و نجاشي به اين اتهام ميتواند اشاره به عدم صحت آن باشد.
نكت ديگر آن است كه در برخي از نسخ كشّي، به جاي ناووسيه «قادسيه» ضبط شده است. اين امر با توجه به مغلوط بودن نسخ كشّي و احتمال صحت نسخه بدلها، صحيح مينمايد. قرين عدم صحت عنوان ناووسي آن است كه كشّي خود نيز أبان را در شمار اصحاب اجماع آورده است.
شاهدي كه ميتواند درستي «قادسيه» را نشان دهد، آن است كه نقل مزبور در صدد بيان هويت شخصي أبان و محل سكونت اوست: «كان أبان من أهل البصرة و كان مولي بجيلة و كان يسكن كوفه و كان من القادسية». گويي قائل در مقام بيان محل سكونت او در كوفه بوده است. قادسيه تنها پانزده فرسخ با كوفه فاصله داشته و ميتوان تصور كرد كه ساكنان آن را نيز از لحاظ منطقهاي در شمار كوفيان به حساب آورند.
ناووسي بودن أبان نوعاً از سوي محققان مورد انكار قرار گرفته است. برخي از دلايل انكار اين اتهام را صاحب تنقيح آورده كه مورد اعتراض قرار گرفته است. بايد گفت گرچه ممكن است برخي از اين دلايل به تنهايي نادرستي اين نسبت را ثابت نكند، اما مجموعاً همانگونه كه خود علامه تستري نيز ابراز كرده، به هيچ روي نميتوان چنين نسبتي را پذيرفت. علامه و رجال شناس معاصر آيتالله شبيري زنجاني نيز در توضيحات خود نادرستي اين اتهام را تأييد كردهاند.
اين امر كه أبان از امام كاظم- عليه السلام- روايت كرده، ميتواند شاهدي بر انكار اتهام ناووسيگري أبان باشد. علام تستري در رد اين استدلال نوشتهاند: إنا لم نقف علي روايته عنه و لاعدّه الشيخ و البرقي فيالرجال في غير أصحاب الصادق عليهالسلام. در برابر بايد گفت: نجاشي تصريح كرده است كه أبان: روي عن أبي عبدالله و أبي الحسن عليهماالسلام. افزون بر آن، در معاني الأخبار دو روايت به نقل از أبان از امام كاظم - عليهالسلام - نقل شده است.
دليل ديگري كه ميتوان بر نادرستي اتهام ناووسيگري أبان آورد، روايتي است كه كشّي خود نقل كرده و أبان نيز در شمار راويان آن است:
محمد بن الحسن، قال: حدثني أبوعلي، قال: حدثنا محمدبن الصّباح، قال: حدثنا اسماعيل بن عامر، عن أبان عن حبيب الخثعمي، عن ابن أبي يعفور، قال: كنت عند الصادق عليهالسلام إذ دخل موسي عليهالسلام فجلس، فقال أبو عبدالله عليهالسلام:
يابن أبي يعفور، هذا خير ولدي و أجلّهم اليّ، غير أنّ الله عزوجل يضلّ قوماً من شيعتنا، فاعلم انّهم قوم لاخلاق لهم فيالآخره و لايكلّمهمالله يوم القيامه و لايزكّيهم و لهم عذاب أليم، قلت جعلت فداك قد ازغت قلبي عن هؤلاء! قال: يضل به قوم من شيعتنا بعد موته جزعاً عليه، فيقولون لم يمت و ينكرون حق الائمة من بعده و يدعون الشيعة إلي ضلالهم، و في ذلك إبطال حقوقنا و هدم دينالله، يابن أبي يعفور، فالله و رسوله بريء و نحن منهم براء.
اين روايت دقيقاً در نفي عقيدهاي است كه منابع از آن با عنوان ناووسيه ياد كردهاند.
أبان راوي اخبار شعرا و أيام العرب
دانش أبان بجز فقه و كلام شيعي، شامل آگاهي از اخبار شعرا، أيام العرب و انساب نيز بوده است. تخصص وي در سير رسول خدا- صليالله عليه و آله- نيز با توجه به همين زمين علمي اوست. اين افراد را در اصطلاح آن روزگار اخباري ميناميدند. وي در اين زمينه نيز شاگردان برجسته و بنامي داشته است.
شيخ طوسي و نجاشي نوشتهاند كه أبان مدتي در بصره و كوفه زندگي ميكرده است. به همين دليل در بصره كساني مثل أبوعبيده معمر بن مثني و محمد بن سلّام جمحي از وي «أخبار الشعراء و النسب و الأيام» شنيده اند. علام تستري- رحمهالله عليه- نوشتهاند: هذا و ابو عبد الله محمد بن سلام الذي قال في الفهرست و النجاشي:«أخذ عن أبان هذا» لم أعرفه و المعروف أبو عبيد قاسم بن سلام، و يأتي في محله محمدبن سلام لكنه متأخر، فقال الحموي في ذاك: مات سنة 232 فيشكل أن يأخذ عن هذا الذي من أصحاب الصادق عليهالسلام.
گويا نميتوان ترديد كرد كه شخص مورد نظر شيخ و نجاشي همان محمد بن سلّام جمحي متوفاي 232 يا 231 هـ است. از اين شخص كتاب طبقات فحول الشعراء را ميشناسيم كه در سالهاي اخير با تصحيح بسيار عالي محمود محمد شاكر چاپ شده است. محمد بن سلام در اين كتاب بيش از ده مورد، از أبان بن عثمان الأحمر، اخبار و اشعاري را نقل ميكند. بنابراين نميتوان سخن علام شوشتري را پذيرفت. دربار سن نيز، با وجود اين نقلها مجبوريم تا سن اين استاد و شاگرد را تا اندازهاي كه توانسته باشند در جلس درس حاضر شوند، متعادل كنيم. در عين حال معلوم است كه أبان تنها صحابي امام صادق -عليهالسلام- نبوده، بلكه برخلاف تصور علام شوشتري كه نوشتهاند روايتي از امام كاظم- عليهالسلام- به نقل ايشان نديدهاند، همان طور كه گذشت، دو خبر از طريق أبان از امام كاظم، عليهالسلام- در كتاب معاني الأخبار وجود دارد. در اين صورت سن ايشان ميتواند تا سال 170 يا چند سالي پس از آن نيز ادامه يافته باشد.
بايد به صراحت گفت شاگردي محمدبن سلام وابوعبيده معمربن مثني نزد أبان، با وجود آنكه هر دو از چهرههاي برجست ادبي قرن دوم و سوم هجري هستند، نشان مرتبت علمي والاي أبان در آن روزگار است. بنابراين بايد گفت او نه تنها محدث اخبار فقهي، بلكه عالمي برجسته، اديبي پرنفوذ و مورخي آشنا به اخبار و ايّام عرب بوده است.
در اينجا دو نقل را از آنچه محمدبن سلام از أبان بن عثمان نقل كرده ميآوريم.
قال ابن سلّام: أخبرني أبان بن عثمان البجلي، قال: مرّلبيد بالكوفة في بني نهد، فأتبعوه سؤولاً يسأله: من أشعر الناس؟ فقال: الملك الضّليل. فأعادوه إليه، فقال: ثم من؟ فقال: الغلام القتيل. و قال غير أبان: قال: ثم ابن العشرين- يعني طرفه- قال: ثم من؟ قال: الشيخ أبوعقيل. يعني نفسه.
[قال ابن سلام، أخبرني] أبان بن عثمان البجلّي: قال: مرّ [الأخطل] بالكوفة في بني رؤاس، و مؤذنهم ينادي بالصّلاة، فقال بعض شبّانهم: أبا مالك ألاتدخل فتصلي؟ فقال:
أصلّي حيث تدركني صلاتي
و ليس البرّ وسط بني رؤاس
موارد نقل شده از أبان بن عثمان در «طبقات فحول الشعراء» عبارتند از: 103:1، 253، 255، 375:2، 382، 439، 471، 472، 482،490، 491، 492، 541. نوع اين نقلها در اغاني و مصادر ديگر نيز آمده است كه محقق كتاب در پاورقي از آن ارجاعات ياد كرده است.
أبان و كتاب المغازي وي
با توجه به نقلهايي كه از أبان در اخبار مربوط به سيره به دست ما رسيده، بايد گفت كتاب أبان نيز از همان ابتدا در دسترس كساني از محدثان و اخباريان- به معناي مورخان - بوده است، هر چند همانند بسياري از آثار شيعه، به دليل استفاد محدود از آنها، كمتر يادي از آن در آثار متقدم ديده ميشود، تا جايي كه ابن نديم- در بخشي باقي مانده- نه نامي از كتاب مغازي او به ميان آورده و نه از خود وي يادي كرده است. با اين حال، شيخ طوسي در فهرست خود، كه آن را به قصد معرفي آثار اماميان نگاشته، از كتاب وي ياد كرده است. وي تنها همين كتاب را از او ميشناخته گرچه تصريح كرده است كه أبان يك «اصل» نيز داشته است. عبارت شيخ دربار كتاب أبان چنين است:
و ما عرف من مصنفاته الاّ كتابه الذي يجمع «المبتداء و المبعث والمغازي والوفاة والسقية و الردّة».
اين كتاب در اصل چند بخش داشته كه از هر كدام به عنوان «كتاب» ياد ميشود، اما همان گونه كه شيخ تصريح كرده هم آنها «كتاب واحد» است. شيخ طرق متعدد خود را به اين كتاب بيان كرده و آنگاه افزوده است: «و هناك نسخة أخري أنقص منها رواه القميون». محتملاً اين كتاب در دسترس عليبن ابراهيم قمي بوده و در تفسير خود از آن نقل كرده است.
نجاشي نيز با كتاب آشنا بوده است. وي نوشته است: «له كتاب حسن كبير يجمع المبتدأ والمغازي و
الوفاة و الردة».
ياقوت همين عبارت را دربار اين كتاب تكرار كرده و اشارهاي به اين كه خودش كتاب را ديده يا نه، نكرده است.
خواهيم ديد- تا آنجا كه ما آگاهي داريم- تنها كسي كه از كتاب أبان استفاده كرده و به استفاده از كتاب أبان تصريح كرده، شيخ طبرسي است. ديگراني كه از كتاب استفاده كردهاند، تنها روايت را از طريق مشايخ خود به أبان رساندهاند، اما نامي از كتاب به ميان نياوردهاند. براي توضيح اين امر مقدم كوتاهي لازم است:
مقدمتاً بايد اشاره كرد كه بجز سماع از شيوخ، استفاده از آثار مكتوب، از همان قرن اول هجري مرسوم بوده است. با اين حال، اهميت يافتن سند در نقل احاديث و اخبار، استفاده از آثار مكتوب را تنها با اجاز روايي و يا حتي سماع و قرائت، ممكن كرد. در اين صورت، وقتي شاگردي احاديثي را با سماع يا قرائت به دست ميآورد، كسي از او اين احاديث را روايت ميكرد كه شيخ او را بشناسد و به او اطمينان داشته باشد. چون اين امكان وجود داشت كه كساني به راحتي احاديثي را جعل كنند. البته با اين حال هم جعل فراوان بود؛ اما در آن روزگار كاري بهتر از اين براي جلوگيري از جعل شناخته نشده بود. اگر به كسي شك داشتند، لاجرم بر آن ميشدند تا ببينند آيا شخص ديگري نيز از شيخ اين شخص همان خبر را نقل كرده است يا نه، و تنها در اين صورت بود كه حديث او را ميپذيرفتند. اين توضيحات براي آن است كه بدانيم چرا در قرون نخست، به كتابها ارجاع داده نميشد، بلكه تنها نام شيوخ ذكرميشد. دربار كتاب ابان نيز بايد دانست كساني كه تنها از نام وي ياد كردهاند، به احتمال قوي به كتاب او دسترسي داشتهاند.
يعقوبي و كتاب المغازي أبان
به هر روي راويان و اخباريان فراواني از كتاب أبان بهره بردهاند، اما به كتاب او تصريح نكردهاند. از جمله نخستين مورخاني كه از كتاب أبان بهره برده، احمدبن محمدبن واضح يعقوبي است. وي در شمار مورخاني است كه تاريخ را نه به صورت حديث- يعني به طور مسند- بلكه بدون ذكر سند براي تك تك نقلها ارائه ميدهد. با اين حال، در آغاز جلد دوم، فهرستي كلي از مآخذ خود را ارائه كرده است. در ميان اين فهرست نام أبان به چشم ميخورد: و كان ممن روينا عنه ما في هذا الكتاب أبان بن عثمان عن جعفر بن محمد عليهالسلام. پيش از اين گفتيم كه فؤاد سزگين با استناد به اين سخن گفته است كه أبان بن عثمان بن عفان كتاب سيرهاي داشته كه يعقوبي از آن استفاده كرده است، در حالي أبان فرزند خليف سوم متوفاي ميان سالهاي 95 تا 105 است و چنين كسي نميتوانسته از جعفر بن محمد الصادق- عليهالسلام- نقل كرده باشد. اين خطا را عبد العزيز الدوري نيز مرتكب شده است.
يعقوبي در كتاب تاريخ خود در چندين مورد از امام صادق - عليه السلام- نقل كرده، اما بايد توجه داشت كه او در همان فهرست مآخذ خود تصريح كرده است كه روايتي به نقل از ابو البختري از جعفر بن محمد الصادق - عليه السلام - نيز نقل كرده است. در اين صورت هر چه در اين كتاب از امام صادق نقل شده، نميتواند از أبان باشد. مواردي كه در يعقوبي به نقل از امام صادق- عليهالسلام- آمده و ميتواند از يكي از دو طريق أبان يا ابوالبختري باشد، از اين قرار است:
مطلبي دربار تولد رسول خدا (ص) در دوازدهم ماه رمضان! (ج 2، ص 7).
نقلي در اين باره كه ميان ازدواج عبدالله با آمنه و تولد رسول خدا صليالله عليه و آله ده ماه فاصله بوده است (ج 2، ص 9).
نقلي در اين باره كه جبرئيل نخستين بار در روز جمعه بيستم رمضان بر رسول خدا (ص) نازل شده و به همين دليل مسلمانان روز جمعه را عيد دانستهاند. (ج 2، ص 22- 23).
نقلي در اين باره كه معجز هر رسولي به تناسب شيوع مسألهاي ويژه در زمان وي بوده و اينكه معجز قرآن به دليل شيوع سجع و خطابه و در زمان بعثت رسول خدا (ص) بوده است. (ج 2، ص 35).
نقلي دربار نزول قرآن و انتظار رسول خدا (ص) تا زماني كه آي قتال نازل شده و شروع جنگها (ج 2، ص 44).
نقلي درباره سخن گفتن جبرئيل در حين تدفين رسول خدا (ص) به طوري كه حاضران صدا را ميشنيدند، اما كسي را نميديدند (ج 2، ص 114).
نقلهاي چندي در تاريخ يعقوبي وجود دارد كه با آنچه در منابع ديگر به نقل از أبان آمده، شباهت كامل دارد. نمون آن خبري است درباره خديجه - سلام آلله عليها- كه شيخ مفيد آن را در امالي (ص 110) خود آورده و يعقوبي (ج 1، ص 35) هم آن را بدون ذكر سند آورده است.
آثار حديثي شيعه و كتاب سير أبان
در كنار روايات فراوان فقهي، مصادر حديثي قرن سوم و چهارم اخبار فراواني در زمين سير رسول خدا (ص) نقل كردهاند كه عمدهترين آنها آثاري چون كافي كليني، تفسير قمي و كتابهاي شيخ صدوق و برخي از آثار شيخ مفيد است. مرحوم كليني بويژه در روضه، شماري از احاديث أبان را دربار سير رسول خدا (ص) آورده است. به حدس قريب به يقين بايد گفت كه آنچه در روضه آمده و نيز تفسير قمي، برگرفته از كتاب أبان است. بويژه كه شيخ در فهرست به نسخهاي از كتاب كه «رواه القميون» اشاره كرده است. شيخ صدوق هم در دو كتاب علل الشرايع و أمالي احاديث فراواني از أبان نقل كرده است. بخشي از آنها مربوط به تاريخ انبيا و بخشي مربوط به سير رسول خدا (ص) است.
امام ابوطالب يحيي بن حسين بن هارون (340-421) كه از امامان زيدي ديار ديلم وگيلان بوده، در كتاب امالي خود را با نام تيسير المطالب در چند مورد از أبان اخباري را نقل كرده است. سند اين چند حديث تا أبان، همه يكنواخت است: «أخبرني أبي، قال: أخبرنا محمدبن حسن بن الوليد، قال: حدثنا محمدبن الحسن الصفار، عن محمدبن الحسين بن أبي الخطاب، قال: حدثنا جعفربن بشير البجلي عن أبان بن عثمان». اين اشتراك در سند در نقل از أبان ميتواند اشاره به استفاده از كتاب أبان باشد.
شيخ مفيد كه نامش به عنوان نخستين شخص در نخستين طريق شيخ طوسي به كتاب أبان ياد شده، نقلهايي از أبان دارد.
طبرسي و كتاب أبان
تنها شخصي كه تصريح كرده است كه از كتاب أبان نقل ميكند و در ضمن حجم فراواني از آن را براي ما حفظ كرده، مرحوم طبرسي در كتاب «إعلام الوري» است. وي در بخش مغازي رسولالله (ص) باتعبيرهايي نظير «و في كتاب أبان» و يا «قال أبان» بخشهايي از آن را نقل كرده است. در مواردي اين نقل تا چند صفحه ادامه مييابد كه به طور طبيعي بايد از كتاب أبان باشد، زيرا طبرسي در بيشتر موارد مطالب خود را نقل ميكند.
محتمل چنان است كه طبرسي در مجمعالبيان نيز از اين كتاب استفاده كرده باشد. اما در آنجا به دليل عدم نقل سند و اكتفاي به ذكر نام معصوم، اين موارد مشخص نيست.
كتاب إعلام الوري در اختيار ابن شهرآشوب بوده و او نيز از طريق آن از كتاب أبان نقل كرده است. در ميان نقلهاي ابن شهرآشوب از أبان تنها حديثي از تولد رسول خدا (ص) در إعلام نيامده، اما در ديگر موارد مأخذ او كتاب إعلام الوري است، گرچه اشاره به اين امر نكرده است. شاهد اين نكته آن است كه او در عين نقل مطالبي كه طبرسي از أبان نقل كرد مطالبي كه قبل و بعد همان نقل از ابناسحاق يا ديگران نقل شده، در مناقب آورده است.
راوندي نيز در قصص الأنبياء، در بخش مربوط به مغازي از كتاب إعلام الوري استفاده كرده، اما نه به كتاب إعلام اشارهاي كرده و نه به نام أبان. شباهت عبارات ميتواند اين امر را اثبات كند. در بخش تاريخ انبياء وي به كرّات از آبان نقل كرده است.
منابع اهل سنت و كتاب أبان
تا آنجا كه ما جستجو كرديم جز يك نقل، مطلب ديگري در زمينه سيره در مآخذ اهل سنت از أبان نيامده است. اين خبر كه نسبتاً مفصل است دربار «عرض رسولالله نفسه علي قبائل العرب» ميباشد. ابونعيم اصفهاني و بيهقي دو سند براي آن نقل كردهاند، يكي از طريق: عن أبان بن عبدالله البجلي عن أبان بن تغلب عن عكرمه عن ابن عباس عن عليبن أبي طالب و ديگري عن أبن بن عثمان عن أبان بن تغلب تا آخر.
مصحّح دلائل النبو بيهقي در ذيل نام أبان بن عبدالله بجلي نوشته است: هو أبان بن أبي حازم البجلي الكوفي. از اين شخص در ميزان الاعتدال (9:1) الضعفاء عقيلي (44:1) تهذيب الكمال مزي (14:2) ياد شده است. ابن سعد (طبقات، ج 6، ص 355) نوشته است: توفي أبان في خلافة أبي جعفر بالكوفة.
اين توضيحات را به اين جهت آورديم تا ببينيم آيا ممكن است كه أبان بن عبدالله در سند نخست همان أبان بن عثمان باشد؟ در حالي كه هر دو معاصر، و نامشان أبان و ملقب به بجلي بوده و هر دو همين حديث را از أبان بن تغلب نقل كرده باشند!
اشاره به اين نكته لازم است كه مزّي از جمله مشايخ أبان بن عبدالله را أبان بن تغلب دانسته است به احتمال قوي مستند او در اين زمينه نبايد جز اين حديث بوده باشد. به نظر ما أبان بن عبدالله بجلي در سند نخست خطاست و مقصود همان أبان بن عثمان احمر است.
بايد توجه داشت كه اين سند: أبان بن عثمان عن أبان بن تغلب عن عكرمه عن ابن عباس در دهها مورد تكرار شده است.
به هر روي گفتني است كه حديث مزبور در مصادر اهل سنت فراوان نقل شده و أبان بن عثمان راوي آن ياد شده است.
كتاب «المبتدأ » أبان بن عثمان
نخستين بخش كتاب أبان، كتاب المبتدأ بوده است. اين نام برگرفته از: «البدءُ و البديء: الأول» به معناي أخبار اوائليان يا پيشينيان است. مصداق خاص آن از اخبار پيشينيان، اخبار انبياي الهي از زمان آدم (ع) به بعد است. مورخان مسلمان، تاريخ انسان را از آن زمان آغاز ميكردند. اين امر تحت تأثير تاريخنگاري تورات و قرآن بوده است. ابن اسحاق هم در ابتداي سيره خود كتاب المبتدأ را نگاشته كه بعدها ابن هشام در تهذيب خود نسبت به آن كتاب، آن بخش را حذف كرده است. اكنون در تواريخ عمومي نظير تاريخ يعقوبي و تاريخ طبري شاهد وجود چنين بخشهايي هستيم. معمولاً در اين بخشها اخباري از اهل كتاب نقل شده و يكي از بخشهايي است كه اسرائيليات فراواني از قول يهوديان و يا منابع يهودي در آنها نقل ميشود. ابننديم از چندين كتاب با اين عنوان ياد كرده است.
همانگونه كه اشاره كرديم بخش نخست كتاب أبان نيز كتاب المبتدأ ناميده ميشده است. عنوان كتاب ميتواند شامل يك كتاب مستقل و يا بخشي از يك كتاب باشد. چنانچه ابواب فقهي يك كتاب را، هر يک با عنوان كتاب مشخص ميكردهاند.
أبان اخبار اين بخش را با استفاده از روايات امامان- عليهم السلام- و نيز منابع ديگر فراهم كرده بوده است. به همين دليل، به هم آنچه نقل كرده نميتوان اعتماد كرد. در اينجا فهرستي از اين اخبار را كه در مآخذ مختلف به نقل از أبان آمده ، ارائه دهيم. بايد گفت در ميان مآخذ بعدي، دو كتاب عللالشرايع و قصص الأنبياء راوندي بيشترين نقل را از اين كتاب كردهاند. در بين ارجاعات ذيل چه بسا نقلهايي باشد كه يكي از ديگري گرفته است. بويژه اين امر در مورد بحار صدق ميكند كه تقريباً تمامي نقلهاي قصص الأنبياء را آورده است. لذا از ذكر مواضع خود قصص خودداري شد.
موارد كتاب المبتدأ أبان- در ارتباط با انبياء- در آثار بعدي از اين قرار است:
تفسير عياشي: ج 1، ص 365؛ ج 2، ص 183
تفسير القمي: ص 37، 304، 469، 568 (الطبعة الحجر)
الاختصاص: ص 265
مجمعالبيان: ج 1، ص 204
علل الشرايع: ص 13، 28: 35، 36، 38، 66، 69، 72، 74، 398، 418، 546، 551، 562، 578، 584
معاني الأخبار: ص 269
الامالي للصدوق: ص 170
كمالالدين: ج 1، ص 147
فضائل الأشهر الثلاث: ص 22
الخصال: ج 1، ص 50، 502
ثواب الأعمال: ص 77
بحارالانوار:
جلد 11، ص 87، 100، 103، 175، 178، 179، 181، 210، 266، 291، 293، 317، 318، 323، 324، 331، 337، 385.
جلد 12، ص 4-7، 13، 38، 39، 44، 77، 79، 85، 104، 111، 115ـ 116، 117، 128، 129، 130، 160، 161، 256، 261، 303، 307، 341
جلد 13، ص 10، 38-42؛ 120-123. 136، 176، 178، 242-243. 265
جلد 14، ص 38- 39، 110، 115، 137، 139، 180، 192، 201، 202، 214، 219، 251، 252، 270، 371، 427، 445، 448.
أبان و سيره
متأسفانه سير أبان در دست ما نيست تا دربار چگونگي نگارش آن توسط وي سخن بگوييم. تا آنجا كه ميدانيم وي نيز تحت تأثير مكتب حديث، روايات سيره را بطور مستند نقل ميكرده است. شاهد اين مطلب بخشهاي باقي مانده است كه هر قسمت به صورت خبري مستقل بر جاي مانده است.
أبان به عنوان يک محدث شيعي كوشش كرده است تا سيرهاي بنگارد كه متكي به اخبار امامان معصوم باشد. به همين دليل عمد نقلهاي وي يا به طور مستقيم از امام صادق (ع) است و يا به واسطه برخي از اصحاب، به امام صادق يا امام باقر (ع) ميرسد. با اين حال، وي براي تكميل كتاب خويش در مواردي از طرق عادي نيز حديث نقل كرده است؛ براي مثال، وي در موارد مختلف از أبان بن تغلب از عكرمه از عبدالله بن عباس روايت نقل كرده است. در مواردي نيز روايت او مرسل است آن گونه كه حتي نام امام معصوم نيز ياد نشده است. محتمل چنان است كه در اين موارد خبري از غير امامان معصوم نقل كرده باشد.
از آنجا كه بخش زيادي از اين سيره را طبرسي در إعلام الوري آورده و سند نقلها را نياورده، بررسي مفصلي از اسناد أبان در اين كتاب نميتوان به دست داد. در عين حال از همين مقدار باقي مانده و با توجه به نقل وي از ثقاتي چون زراره، ابوبصير، محمدبن مسلم، أبان بن تغلب و جز آنها ميتوان به استحكام كتاب وي پي برد.
با توجه به آنكه متأسفانه تمامي كتابهاي سير مستقلي كه شيعيان نگاشتهاند از ميان رفته، بازسازي سير أبان را ميتوان قدمي در راه بازشناسي ديدگاههاي شيعه در زمينه سير رسول خدا (ص) دانست. البته بخشهايي مهمي از اخبار سيره در تفسير عليبن ابراهيم قمي و نيز تفسير أبي الجارود از امام باقر(ع) و نيز روايت مستقل ديگر باقي مانده، اما روشن است كه هيچ كدام ارزش يك سير منظم و منضبط را ندارد. گفتني است كه كار بازسازي كتاب انجام شده و آماده نشر است.
در اينجا فهرستي از مطالب كتاب مغازي أبان را ارائه ميدهيم. روشن است كه هر عنوان ممكن است حاوي خبري كوتاه و يا بلند باشد.
مكه پيش از اسلام: الكافي، ج 4، ص 210.
ولادت رسول خدا (ص): الكافي، ج 8، ص 300؛ امالي صدوق، ص 234؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 53، 57.
آغاز نبوت: أمالي ابن الشيخ، ص 28؛ تيسير المطالب، ص 6.
معراج: بحار، ج 17، ص 336 از امالي صدوق؛ الكافي، ج 8، ص 262، 276؛ تفسير القمي، ص 111.
رسول خدا و مشركين: تفسير العياشي، ج 2، ص 252؛ روضة الكافي، ص 103.
رسول خدا و خديجه: امالي شيخ مفيد، ص 110.
رسول خدا (ص) و دعوت قبايل: دلائل النبوة ابونعيم، ص 282- 288؛ دلائل النبوة بيهقي، ج 2، ص 422.
انتخاب نقباء: الخصال، ج 1، ص 89، 90.
جنگ بدر: تفسير القمي، ص 235، 236؛ الكافي، ج 8، ص 111؛ سعدالسعود، ص 102- 104.
بنينضير: تفسير القمي، ص 671- 673 ( چاپ سنگي).
جنگ احد: الكافي، ج 8، ص 110؛ الخصال، ج 2، ص 15؛ علل الشرايع، ج 1، ص 7؛ معاني الاخبار، ص 40؛ اعلام الوري، ج 1، ص 177-183؛ المناقب، ج 1، ص 192- 193.
حمراء الاسد: اعلام الوري، ج1، ص 183- 185.
جنگ احزاب: الكافي، ج 8، ص 216، 277؛ تفسير القمي، ج 2، ص 186؛ إعلام الوري، ج 1، ص 193- 196.
وفات رسول خدا (ص): الكافي، ج 1، ص 236؛ علل الشرايع، ص 66؛ امالي المفيد، ص 212.
بني هاشم و مخالفين: اعلام الوري، ج 1، ص 271- 272؛ الكافي، ج 8، ص 295، 296، 297.
غسل رسول خدا (ص): اعلام الوري، ج 1، ص 270؛ كامل الزيارات، ص 13؛ تهذيب الاحكام، ج 1، ص 461.
اخلاق رسول خدا (ص): الكافي، ج 6، ص 270، 548؛ كتاب الزهد، ص 44، 49؛ الاختصاص، ص 299؛ معاني الاخبار، ص 119؛ امالي الصدوق، ص 377؛ الكافي، ج 8، ص 332؛ علل الشرايع، ص 53؛ الكافي، ج 2، ص 632. الخصال، ج 2، ص 86، 87.
بني قريظه: بحار، ج 15، ص 206 (از كمالالدين).
حديث الافک: الجمل، ص 426.
صلح حديبيه: الثاقب فيالمناقب، ج 43؛ اعلام الوري، ج 1، ص 206.
خيبر: اعلام الوري، ج 1، ص 208- 210؛ تيسير المطالب، ص 29.
موته: اعلام الوري، ج 1، ص 212-213؛ المناقب ج 1، ص 257؛ تيسير المطالب، ص 31.
فتح مكه: المناقب، ج 1، ص 206؛ اعلام الوري، ج، ص 218؛ الكافي، ج 5، ص 33، 527.
سراياي بعد از فتح مكه: اعلام الوري، ج، ص 225- 228؛ علل الشرايع، ص 473.
جنگ حنين: الكافي، ج 8، ص 376.
منافقين در تبوك: اعلام الوري، ج 1، ص 246.
مباهله: اعلام الوري، ج 1، ص 256.
حجةالوداع: اعلام الوري، ج 1، ص 260، 261.
ابوذر و رسول خدا (ص): كافي، ج 8، ص 128.
بني ضبه: الكافي، ج 7، ص 245.
نزول سور والعاديات دربار علي عليهالسلام، تأويل الايات الظاهرة، ص 811.
خطب شقشقيه، معانيالاخبار، ص 361، 362.
سهم شيعيان در نگاشتههاي تاريخي
در اينجا به مناسبت شرحي مجمل از نقش شيعيان در تاريخنگاري عصر اول به دست ميدهيم:
اگر اولين نگاشتههاي مسلمانان را نگاشتههاي حديثي بدانيم، شيعيان با توجه به اهميتي كه به كتابت حديث ميدادهاند، در تدوين، مقدم بر سايرين بودهاند. مخالفت خلفا با نوشتن حديث و امر ائمه شيعه- عليهم السلام- به كتابت آن، عامل توجه بوده است. بر طبق اظهار دكتر شوقي ضيف و مصطفي عبدالرزاق، اولين نگاشته در تاريخ اسلام، كتاب سليم بن قيس بوده كه معاصر با حجاج بوده است.
محدوديتهاي مختلفي كه بر شيعيان اعمال ميشد، سبب گرديد تا آنها بيشتر در حفظ معتقدات خويش بكوشند و كمتر سراغ مطالب ديگران بروند. توجه به اخبار شيعي عواقب خطرناكي را به همراه داشت. ابوعبدالله احمدبن محمد به خاطر بيحرمتي دربار برخي از سلف، صد ضربه شلاق از متوكل خورد، او نويسنده چند كتاب تاريخي بود.
دليل ديگر بيتوجهي نسبي آن بود كه حركت تاريخي مسلمانان كه به طور عمده در جريان خلافت خلاصه ميشد، از نظر شيعيان مردود شناخته شده بود و طبعاً ارزش قابل توجهي براي شيعيان نداشت تا بدان بپردازند.
در عين حال اين بدان معنا نيست كه سهم شيعيان در نگارش آثار علمي اندك است، بلكه به عكس در قياس با اهل سنت و با ملاحظ نسبت جمعيت و امكانات، چنين معلوم ميشود كه شيعيان در اين زمينه پيشين قابل ستايشي دارند. تلاشهاي علمي شيعيان يا افراد متمايل به اين گرايش تا اندازهاي است كه احمد بن يونس گفته است: اصحاب مغازي همگي گرايشات شيعي داشتهاند؛ مثل ابن اسحاق، ابن معشر يحيي بن سعيد اموي و ديگران. حتي طبري نيز متهم به تشيع گرديده، يا آن چنان كه در جاي خود اشاره كرديم محتمل است در اين اواخر گرايشات شيعي داشته است. ابن اعثم نيز متهم به تشيع شده است.
از متهمان به تشيع كه بگذريم، كساني از مورخان رسماً شيعه هستند. يعقوبي از مورخان پر ارجي است كه شيع امامي است. مسعودي نويسنده مروج الذهب حداقل شيع زيدي است. نصر بن مزاحم منقري صاحب كتاب وقعة صفين در شمار شيعيان است؛ كتاب او با ارزشترين تكنگاري تاريخي است كه به دست ما رسيده است. نمونههاي ديگر از اين قرارند:
ابواحمد عبدالعزيزبن يحيي جلودي از شيعيان امامي و مورخ است. ابن نديم برخي از آثار او را برشمرده است.
احمدبن عبدالله ثقفي از ديگر شيعياني است كه خطيب از او ياد كرده و وي را نويسند مقاتل الطالبيين دانسته است. ابن نديم نيز چندي از آثار او را ياد كرده است.
محمدبن زكريا بن دينار غلابي از مورخان شيعي است، نجاشي از كتابهايش ياد كرده است كه نوعاً در مقاتل طالبيين است. كتابي نيز دربار حضرت فاطمه - سلامالله عليها- داشته است. ابن نديم نيز چندي از آثار وي را برشمرده است.
ابراهيم بن محمد الثقفي از مورخان بنام شيعي بوده است. وي ابتدا مذهب زيدي داشت، اما بعداً به مذهب امامي گرويد. كتابهايي در مغازي، شقيفه، شوري، مقتل عثمان، مقتل علي (ع)، مقتل حسين (ع) و موضوعات ديگر داشته كه تنها كتاب پرارج «الغارات» از وي بر جاي مانده است.
جابربن يزيد جعفي (م 128، 129) از محدثان و مؤلفان شيعي است. كتابهاي چندي در مقاتل داشته كه طبري و نصربن مزاحم از آنها نقل كردهاند. نجاشي از او كتابهايش ياد كرده است.
اصبغ بن نباته از اصحاب امام علي (ع) بوده كه در آغاز قرن دوم رحلت كرده. وي پيش از هفتاد خطبه از امام در حفظ داشته و راوي عهد مالك اشتر بوده است. وي كتابي در مقتل امام حسين (ع) نگاشته است.
يحيي بن حسن عبيدلي (م 277) از مورخان شيعي است كه كتابي با عنوان «اخبار المدينه» و كتابي ديگر در «نسب آل ابي طالب» داشته است. ابوالفرج اصفهاني از اين كتاب در مقاتل خود نقل كرده؛ چنانكه صاحب «بحر الانساب» نيز از آن استفاده كرده است و نجاشي نيز از او ياد نموده است. اينها نام تعدادي از مورخان شيعي است. اسامي بيشتر را در رجال نجاشي و شيخ طوسي و نيز فهرست منتخب الدين ميتوان ملاحظه كرد.
در ميان راويان شيعي بايد از ابومخنف و هشام بن محمد كلبي ياد شود كه به معناي دقيق آن مورخ بودهاند. شرح حال و آثار اين دو مورخ شيعي را نجاشي در رجال خود آورده است.
عناوين برخي از آثار تاريخي شيعه، نشان از آن دارد كه شيعيان به سير رسول خدا (ص) و حوادث مهم صدر اسلام توجه ويژه داشتهاند؛ براي نمونه كتاب أسماء آلات رسول الله و أسماء سلاحه و كتاب وفاة النبي (ص) از عليبن حسن بن علي بن فضال در اين شمار است.
برخي از عناوين آثار عبدالعزيز جلودي ازدي از عالمان شيعي معروف شهر بصره و از اصحاب امام جواد (ع) عبارتند از: كتاب الجمل، كتاب صفين، كتاب الحكمين، كتاب الغارات، كتاب الخوارج، كتاب نسب النبي(ص)، كتاب ذكر علي (ع) في حروب النبي (ص)،كتاب مآل الشيعه بعد علي (ع)، أخبار التوابين و عين الوردة، أخبار المختار، أخبار عليبن الحسين(ع)، أخبار أبي جعفر محمدبن علي (ع)، أخبار عمربن عبدالعزيز، أخبار من عشق من الشعرا، أخبار قريش و الأصنام، كتاب طبقات العرب و الشعراء، كتاب خطب النبي (ص)، كتاب خطب عثمان، كتاب كتب النبي (ص)، كتاب رسائل عمر، كتاب أخبار الوفود عليالنبي (ص) و أبي بكر و عمر، كتاب رايات الأزاد، كتاب مناظرات علي بن موسيالرضا(ع).
احمد بن اسماعيل بن عبدالله بجلي كه از مردمان قم بوده، آثاري در تاريخ داشته است. از مهمترين آثار او كتاب العباسي است كه نجاشي دربار آن نوشته است: و هو كتاب عظيم نحو من عشرة آلاف ورقه من أخبار الخلفاء و الدولة العباسية. رأيت منه أخبار الأمين.
برخي از آثار محدث شيعي احمدبن محمدبن خالد برقي عبارت است از: كتاب الشعر و الشعراء، كتاب البلدان و المساحة، كتاب التاريخ، كتاب الانساب، كتاب المغازي. از اين قبيل آثار در فهرست شيخ و رجال نجاشي فراوان ياد شده است.
خود أبان بن عثمان نيز شاهدي است بر قوت سنت تاريخنگاري در ميان محدثان شيعه. وي در نسب و شعر نيز كه از لوازم يك عالم أخباري - يعني مورخ- بوده، تبحر داشته و همانگونه كه گذشت، محمدبن سلام جمحي و ابوعبيد معمر بن مثني از شاگردان او در اين زمينه بودهاند. همه آگاهند كه مرتبت اين دو نفر در شعر و ادب تا چه اندازه است.
مي توان گفت كه سنت تاريخنگاري در شيعه بمرور مورد بياعتنايي قرار گرفته و جز در حد استفاده در مباحث كلامي از آن استفاده نشده است. از ميان علماي شيعه در قرن چهارم و پنجم بايد به شيخ مفيد (م 413) اشاره كرد كه مؤلف دو كتاب پرارج تاريخي است؛ يكي با عنوان «الجمل» كه بررسي كلامي- تاريخي و برگرفته شده از مآخذ معتبر دربار جنگ جمل است و ديگري «الارشاد» كه شرحي است از زندگي اميرالمؤمنين و ديگر امامان شيعه و آن نيز شامل بحثي تاريخي - كلامي. بعدها آثار ديگري نظير اعلام الوري و كشف الغمه در شرح حال امامان (ع) نوشته شد.
. الفهرست، ص 179.
. معجمقبائل العرب، ج 1، ص 63- 65.
. الانساب، ج 1، ص 90.
. ر. ك: طبقات فحول الشعراء، ج 2، ص 428.
. اين احتمال را حضرت استاد آيتالله شبيري دادند.
. تاريخ التراث العربي، التدوين التاريخي، ص 70.
. رجال النجاشي، ص 13، رقم 8.
. رجال الكشي، ص 352، رقم 660.
. الشيخ الكليني و كتابه الكافي، ص 263- 299.
. فرق الشيعة، ص 67؛ المقالات و الفرق، ص 80؛ رجال الكشي، ص 365، رقم 676.
. المقالات و الفرق، ص 212، رقم 155.
. در رجال كشي از سعد أسكاف (ص 215، رقم 384) و عنسبة بن مصعب (ص 365 و رقم 676) به عنوان ناووسي ياد شده. در صفح 414 حديثي كه مورد استناد ناووسيان قرار گرفته، آمده است.
. رجال العلامة الحلي، ص 21.
. دربار آشفتگي آنچه علامه دربار أبان آورده، ر. ك: بهجة المقال في شرح زبدة المقال، ج 1، ص 294.
. رجال ابن داود، ص 30
. بهجة الآمال، ج 1، ص 295. قاموس الرجال، ج 1، ص 114، 115.
. بهجه الآمال، ج 1، ص 295، نسخ مقدس اردبيلي چنين بوده است.
. علامه تستري نوشتهاند: أنّ نسخة الكشي لم يعلم وصولها صحيحة إلي الشيخ و النجاشي فضلا عمن تأخر، فما لم يشهد لما فيه قرينة لم يكن بمعتبر.
. ر. ك: قاموس الرجال، ج 1، ص 116.
. رجال النجاشي، ص 13.
. معاني الأخبار، ص 153، 173.
. رجال الكشي، ص 462، رقم 881.
. و هو امرء القيس.
. و هو طرفة بن العبد.
. طبقات فحول الشعرا، ج 1، ص 52؛ طبقات الشعراء، ص 44؛ شرح نهجالبلاغة ابن أبي الحديد، ج 20، ص 168؛ العمده، ج 1، ص 77؛ المزهر للسيوطي، ج 2، ص 79؛ الشعر و الشعرا، ص 142.
. طبقات فحول الشعراء، ج 2، ص 471، و نقله في الهامش عن الأغاني، ج 8، ص 313.
. الفهرست، ص 18، 19.
. رجال النجاشي، ص 13.
. معجم الاُدباء، ج 1، ص 108، 109.
. ناريخ التراث العربي، التدوين التاريخي، ص 70.
. بحث في نشأة علم التاريخ عندالعرب، ص 20- 21.
. از افادات دوست دانشور حجةالاسلام جواد شبيري- دام ظله.
. ما در مقالي مستقل دربار مآخذ كتاب اعلام الوري بحث كرده و فهرستي از آنها را به دست دادهايم.
. ر. ك: بحارالانوار، ج 2، ص 46؛ ج 5، ص 286؛ ج 13، ص 265؛ ج 14، ص 271؛ 371، 445؛ ج 15، ص 206؛ ج 19، ص 313؛ ج 20، ص247؛ ج 22، ص 432؛ ج 23، ص 119؛ ج 32، ص 106؛ ج 36، ص 277؛ ج 38، ص 102؛ ج 39، ص 247؛ ج 43، ص 98؛ ج 44، ص 257؛ ج 60، ص 239؛ ج 63، ص 334؛ ج 70، ص 137؛ ؛ ج 71، ص 73؛ ج 78، ص 49؛ ج 81، ص 140؛ ج 90، ص 181؛ ج 92، ص 136.
. ر. ك: دلائل النبوة بيهقي، ج 2 ، ص 427؛ دلائل النبوة اصفهاني، ص 282، رقم 214؛ كنزالعمال، ج 12، ص 522؛ رقم 35684. و ر. ك: لسان الميزان، ج 1، ص 24.
. الفهرست، ص 92، 106، 122.
. ر. ك: مقدمهاي بر تاريخ تدوين حديث، ص 5- 11
. تاريه الادب العربي «العصر الاسلامي»، ص 453؛ تمهيد للتاريخ الفلسفة الاسلامية، ص 202- 203؛ اين كتاب بعدها در قرن چهارم بازنويسي شده و به احتمال افزودههايي در آنها، صورت گرفته است.
. الفهرست، ص 124.
. معجمالادبا، ج 18، ص 7.
. همان، ص 40، 82..
. ر. ك: جغزافياي انساني شيعه در، جهان اسلام، ص 133-153.
. الفهرست، ص 128، 246.
. تاريخ بغداد، ج 4، ص 252؛ قاموس الرجال، ج 1، ص 508.
. الفهرست، ص 166.
. النجاشي، ص 346، ش 936.
. الفهرست شيخ طوسي، ص 121.
. ر. ك: لسان الميزان، ج 1، ص 102- 103؛ معجم الادباء، ج 1، ص 233.
. تاريخ التراث العربي، ج 1، جزء 2، ص 126.
. النجاشي، ص 128- 129.
. تنقيح المقال، ج 1، ص 61.
. تاريخ التراث العربي، ج 1، جزء 2، ص 150.
. ر.ك: نجاشي، ص 441، 442.
. دربار ابومخنف ر. ك: رجال النجاشي، ص 320،ش 875 و دربار هشام كلبي ر. ك: رجال النجاشي، ص 434، ش 1166.
. رجال النجاشي، ص 258، ش 676.
. رجال النجاشي، ص 241، ش 244
. رجال النجاشي، ص97، ش 244.
. رجال النجاشي، ص 76، ش 182.
pdf دانلود مقاله تلاش برای بازسازی کتاب المغازی أبان بن عثمان الأحمر (450 KB)