چکیده:
امام حسین(ع) در نهضت عاشورا اندیشه سیاسی خود را به نمایش گذاشت که از بهترین و آموزندهترین درسهای تاریخ اسلام به شمار میرود.
در این مقاله نویسنده برای نشان دادن جلوههایی از این اندیشه ناب، سه نمونه ازموضعگیریهای امام(ع) را مختصراً مطرح کرده و خطبه معروف ایشان در سرزمین منا دربارهٔ فراخوانی به امر به معروف و نهی ازمنکر را توضیح میدهد. ایشان درسها وعبرتهای بیان شده در این خطبه را برشمرده و با الهام گرفتن از آن، جایگاه امر به معروف ونهی از منکر، مسؤولیت بزرگ علما، علل وآثار ترک امر به معروف و نهی از منکر و اهداف نهضت عاشورا و حکومت اسلامی را تبیین میکند.
محور اصلی مقاله، خطبه سیدالشهدا(ع) در منا میباشد ولی نویسنده محترم در ترسیم جلوههایی از اندیشه سیاسی حضرت، به برخی نکات دیگر نیز پرداخته است که طبعاً میتواند فضای سیاسی و اجتماعی ایراد خطبه را روشنترکند.
پیشگفتار
تاریخ گذشتگان، چراغ راه آیندگان است. تاریخ عبرتگاهی آموزنده است که راه عزت و ذلت و صعود و سقوط را به ما میآموزد. کسی که گذشته خود را خوب نشناسد و آن را درست تجزیه و تحلیل نکند، در راه رسیدن به قلههای کمال و سربلندی، دچار مشکل خواهد شد.
تاریخ صدر اسلام و تحولات دهههای آغاز قرن اول و حوادث دلخراش پس از آن، تا فاجعه غمانگیز عاشورا، با فراز و نشیبهای فراوانی روبهرو است که تجزیه و تحلیل منطقی و خردمندانه آن، میتواند اولاً راه درست و صراط مستقیم هدایت الهی را به ما بیاموزد، ثانیاً ما را با حقایق اسلام، بهتر آشنا کند،ثالثاً به ما درس دینداری و امامشناسی بیاموزد و رابعاً ما را در انتخاب راه آینده بهتر، هدایت و راهنمایی کند.
در این میان، یکی از درخشانترین، مؤثرترین و حساسترین وقایع (نیمه دوم) قرن اول، نهضت امام حسین(ع) است. شناخت نهضت عاشورا و ابعاد و اهداف و رسالت آن، خود از بهترین و آموزندهترین درسهای تاریخ اسلام و تشیع و چراغی همیشه تابناک، فراروی آزادیخواهان است. بدون شک، پرچمدار نهضت عاشورا، حضرت ابا عبداللّه الحسین(ع) است، که پرچم امامت و ولایت را از حدود سالهای ۴۹ - ۵۰ هجری قمری و پس از شهادت برادر بزرگوارش، امام مجتبی(ع) به دوش گرفته و سکاندار کشتی امامت و ولایت است.
حادثه کربلا و قیام عاشورا پس از مرگ معاویه و در فاصله حدود پنج ماه و نیم اتفاق افتاد.
اکنون پرسش این است که حدود ده سال نخست دوران امامت حضرت سیدالشهدا چگونه گذشته است و چرا پیش از آن، قیامی صورت نپذیرفته است؟
گر چه ما اطلاع چندانی از آن دوره نداریم، اما اخبار جسته گریختهایی که به دست ما رسیده است، نشان دهنده موضع صریح، روشن، قاطع و کوبنده آن بزرگوار، در برابر طاغوت زمان و ماهیت حکومت پلید اموی است. در این باره، نمونههای ارزندهای از مکاتبات، سخنان کوتاه و روایات، گفتوگو، خطبهها، روشها، سجایا، اشعار و دعاها به ما رسیده است که هر یک، نشانگر بُعدی آموزنده و هدایتگر از شخصیت والا و ملکوتی آن امام همام است. در اینجا به بیان سه نمونه از موضعگیریهای آن حضرت، که بیشتر مربوط به سفر حج است و در سرزمین منا اتفاق افتاده، میپردازیم.
سفر حج همواره یک فرصت ارزنده برای امت اسلامی و زعامت و رهبری امت اسلامی بوده و هست. سفر حج کنگره بزرگ و جهانی اسلام است که تابلوی عزت و عظمت اسلام و وحدت امت اسلامی، همبستگی تکتک دلها با یکدیگر و همگان با کعبه و رهبری جهان اسلام، طواف بر مدار وحدت، استقلال، توحید، عزت و عظمت، تبری از کفر و شرک و نفاق و تولی با خدا، اولیای خدا و بندگان خدا است که (و حَسُنَ اولئک رَفیقا). [۱] محور سفر حج، از دیدگاه معارف اسلام و اهل بیت، ولایت و رهبری امت اسلامی است که هدایت و تربیت و تبیین سیاستهای جهان اسلام و نیز رمز و راز تفاهم، تعامل، امنیت، اقتدار جهان اسلام و نوع مقابله با بیگانگان را ترسیم میکند.
از حکمتهای مهم سفرهای حج و عمره، که از اهل بیت عصمت و طهارت نقل شده، توجه به مسائل یاد شده بوده است؛ از جمله نقل شده است که امام مجتبی(ع) بیست و پنج بار که بیست بار آن، با پای پیاده بوده و حضرت سیدالشهدا(ع) نیز بیست و پنج بار به زیارت خانه خدا مشرف شدهاند. واضح است که در عمر نیم قرنی حضرت سیدالشهدا(ع) پس از وجود مبارک رسول اللَّه(ص) امکان این تعداد سفر حج و عمره، از مدینه منوره به مکه معظمه، مسأله پیچیدهای نیست و اهداف بلند و فراوان معنوی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نیز در برداشته است؛ زیرا از فرصت مناسبی برای ارتباط با جهان اسلام و گسترش معارف الهی، روشنگری مردم، افشاگری و استیضاح دستگاه غاصب حکومت، بیان احکام نورانی اسلام، و دفاع از اسلام و اهلبیت، تبیین مواضع بر حق امامت و ولایت و پاسداری از حریم حق و عدالت برخوردار بوده است.
برای درک بهتر فضا و شرایط آن عصر و نیز نقش و جایگاه اهلبیت، به ویژه حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) لازم است مبارزه گسترده حکام اموی با اسلام، اهلبیت و فرهنگ اصیل اسلامی، در ابعاد گوناگون، مانند موضعگیریها، مهرهچینیها و تحریمها و محدودیتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آلالبیت ملاحظه شود؛ چنان که در چنین شرایط و فضایی باید به نقش و جایگاه امام مجتبی(ع) و حضرت سیدالشهدا(ع) و نیز اصحاب و انصار فداکار اهلبیت پرداخت و رمز و راز مبارزات، ایثارگریها و شهادتطلبیها را بهتر شناسایی و ارزیابی کرد.
در اینجا برای شناخت بهتر ابعاد تحرک سیاسی و مبارزاتی و اقدامات حضرت سیدالشهدا(ع) - چنانکه گذشت به بیان سه نمونه از موضعگیریهای امام پرداخته و توضیحاتی در این باره ارائه میکنیم که خود، گویای برنامهها، اهداف و راهبرد آن حضرت، در رویارویی با دستگاه استبدادی بنیامیه است .
الف. نامه به معاویه (پاسخ و استیضاح معاویه)
ب. مُناشَدَه در منا (دعوت از خواص و نخبگان)
ج. خطبه در منا (فراخوانی برای امر به معروف و نهی از منکر)
الف. نامه و پاسخ استیضاحگونه امام(ع) به معاویه معاویه در ضمن نامه خود به آن حضرت نوشت:
«فاتق شق عصا هذه الامة و ان یردهم اللَّه علی یدیک فی فتنة فقد عرفت الناس و بلوتهم فانظر لنفسک و لدینک و لامة محمد و لا یستخفنک السفهاء و الذین لا یعلمون.[۲] پس، از شق عصای مسلمانها بپرهیز و موجب تفرقه و اختلاف نشو و مردم را در فتنه و گمراهی نیفکن! تو مردم را میشناسی و آنان را آزمودهای. پس به فکر خود و دینت و امت محمد باش و فریب سفیهان و فرومایگان و آنان را که چیزی نمیدانند، نخور!
این سخنان، گوشهای از تبلیغات ناروا و تهمتها، تهدیدها و دشنامها به فرزند برومند رسول اکرم(ص)، حضرت سیدالشهدا(ع) است که در آن، معاویه بر اساس گزارش ناروای مروان حکم و سخنچینی عناصر فرصتطلب، زشتترین تعبیرها را به کار میبرد.
امام(ع) در پاسخ به وی، در نامه مفصلی، به عملکرد معاویه به شدت حمله میکند و او را به علت رفتار ناشایست و ناپسندش ملامت میکند و رسالت الهی و رهبری خود را انجام داده، تذکراتی مشفقانه و نصایحی دوستانه و انتقاداتی پدرانه را یاد آور میشود، اعمال زشت و ناروای او را گوشزد میکند، جنایت وحشیانه باند اموی را بر میشمرد و اعمال خشونتآمیز و مستبدانه او را در کشتن ابرار و اولیای خداوند و هتک نوامیس امت اسلامی و بندگان صالح خداوند، یادآور میشود و بدعتها، تحریفها، جنایتها و خیانتهای دستگاه پلید اموی و شجره ملعونه مذکور در قرآن کریم را بر میشمرد؛ از جمله میفرماید:
«ألست قاتل حجر و اصحابه العابدین المخبتین الذین کانوا یستفظعون البدع و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر فقتلتهم ظلماً و عدواناً من بعد ما اعطیتهم المواثیق الغلیظةُ والعهود الموکدة جرأة علی اللَّه و استخفافاً بعهده...».[۳] «مگر تو قاتل حجر بن عدی و اصحاب نمازگزار و عابدان فروتن و پرهیزگار نیستی؟ همانها که همواره با بدعتها در ستیز بودند و امر به معروف و نهی از منکر میکردند و تو از روی ستم و دشمنی، آنان را به شهادت رساندی، پس از آنکه سوگندهای غلاظ و شداد خوردی و پیمان بستی که دربارهٔ ایشان مکر و خدعه روا نداری و پیمان نشکنی؛ اما بر خداوند متعال تجری کردی و حقوق او را سبک شمردی و با جرأت بر خداوند و استخفاف حق او، این جنایتهای وحشیانه را مرتکب شدی.
شگفتا! آیا تو نیستی قاتل عمروبن حمق، همنشین و صحابی رسول اللّه(ص)، بنده صالح خداوند که عبادت و بندگی خدا او را پیر و فرسوده کرده بود و جسمش لاغر و رنگش از کثرت عبادت، زرد شده بود، پس از آنکه او را امان دادی و پیمانها و عهدهای موثقی به او دادی که اگر به پرندهای آن عهود و مواثیق را میدادی، از کوه پایین میآمد و بر تو فرود میآمد؟ آنگاه با آن همه عهد و پیمان، او را به شهادت رساندی، از روی تجری و جرأت بر خداوند جبار و از روی استخفاف عهد و پیمانی که بسته بودی.
به راستی ای معاویه! آیا تو نیستی مدعی زیادبن سمیه، که او را فرزند پدرت دانستی و نام نهادی و حال آنکه رسول اکرم فرمودهاند: «الولد للفراش و للعاهر الحجر». پس تو سنت رسول اللَّه را عمداً ترک کردی و از هوای نفس خود، بدون هدایت الهی پیروی کردی. آنگاه او را به امارت کوفه و بصره منصوب کردی تا دست و پای مسلمانان را ببرد و چشمهای آنان را دربیاورد و آنان را بر شاخههای درختان خرما به دار آویزد؛ همانطور که فرعون با بنیاسرائیل میکرد. گویا تو از این امت نیستی و این امت از تو نیستند.
آیا تو قاتل حضرمی نیستی که فرزند سمیه، بسیار دربارهٔ او به تو نوشت که بر دین علی هست و دین علی - به خدا سوگند - همان دینی است که پدرم تو را برای پذیرفتن آن با شمشیر میزد و با شما جهاد میکرد تا از شرک به اسلام روی آورید و امروز بر همان اساس، بر مسند خلافت مسلمانان تکیه زدهای و این جایگاه را تصاحب کردهای و اگر جهاد و شمشیر علی نبود، شرف تو و پدرت سختی و رنجهای تجارت بین مکه و شام و چارواداری بود، نه حکومت و سلطنت بر امت اسلامی.
تو مرا نصیحت کردهای که به حال خودم و دینم و امت محمد فکر کنم و از شق عصای مسلمانان بپرهیزم و از اینکه آنانرا در فتنه قرار دهم، برحذر باشم! من فتنهای بزرگتر از فتنه خلافت تو بر این امت سراغ ندارم و دیدگاهی برتر از جهاد با تو برای خودم و دینم و امت جدم، محمد مصطفی نمیشناسم و اگر این کار را بکنم، همانا آن را قربة الی اللّه میدانم و اگر آن را رها کنم، استغفار نموده و از خداوند عذرخواهی میکنم و از او میخواهم که توفیق لازم برای هدایت امور عنایت فرماید.
ای معاویه! تهدید به کید و مکر کردی، هر کید و مکری داری، انجام بده. به جانم سوگند که تو همواره و از قدیم با صالحان مکر ورزیدی و امید است مکر تو زیانی نرساند، مگر بهخودت.
ای معاویه! آماده قصاص باش و بدان که هیچ کار کوچک یا بزرگی، از دید کاتبان و حسابگران الهی به دور نمیماند و خداوند فراموش نمیکند که چه بیگناهانی را به اتهام و گمان کشتهای و خون پاکان را ریختهای و چگونه یزید، پسر شرابخوار و سگبازت را بر مردم امیر ساختی.» واضح است که اینگونه تذکرات، هشدارها، پندها و اتمام حجتها، در قلب سختتر از سنگ معاویه، کمترین تأثیری نمیگذاشت و او چیزی جز قدرت و ریاست و جاهطلبی، نمیشناخت. او در کینه و دشمنی با خاندان پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و یاران آن بزرگوار، در حد افراط بود و برای زمینه سازی تصاحب قدرت، توسط فرزند پلیدش و تداوم سلطنت اموی، به هروسیلهای متوسل میشد و از هر ابزاری استفاده میکرد. معاویه برای حفظ تاج و تخت خود و انتقام از خاندان عصمت، وحشیانه و دیوانهوار عمل میکرد؛ زیرا دوستی دنیا و ریاست و قدرت، چشم را کور و گوش را کر و دل را میمیراند و قدرت تشخیص را از انسان میگیرد.
امام(ع) در ادامه این نامه میفرماید:
نامهها را چاپلوسان و سخنچینان و تفرقهافکنان و دینفروشان نوشتهاند، آنان که منافع خود را در خطر میبینند و هدفی جز قدرت و تسلط ندارند. من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر تو را ندارم؛ ولی از ترک جهاد و مخالفت با تو و حزب اموی، که ستمگر ومنحرف و ملحد و از اولیای شیطانند، خوفناکم و از خداوند میترسم.
ب. دعوت در منا و اتمام حجت
افشاگری در منا
یکی دو سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین (ع) صحابه و تابعین را در منا گرد آورد و از آنان دعوت کرد تا در محفلی نورانی و مراسمی حیاتبخش جمع شوند و پیام آن بزرگوار را بشنوند و پس از بازگشت به موطنهای خود، آن را به مردم مسلمان و قابل اعتماد ابلاغ کنند.تعداد ایشان را حدود هفتصد نفر از تابعین و دویست نفر از اصحاب برآورد کردهاند.
حضرت در جمع آنان، در سخنانی فرمود:
اما بعد فان هذا الطاغیة قد صنع بنا و بشیعتنا ما علمتم و رأیتم و شهدتم و بلغکم.[۴]همانا این طاغیه با ما و شیعیان ما روا داشته است آنچه شما دیدهاید و علم دارید و شاهدهستید.
این خطبه، همان طور که گفته شد، یک یا دو سال پیش از مرگ معاویه ایراد شد و این در حالی بود که معاویه با همه توان تلاش میکرد تا یزید را بر مسند خلافت بنشاند و امام(ع) را به تسلیم و سازش یا سکوت و عدم عکسالعمل وا دارد. امام(ع) با به کار بردن جمله «ان هذا الطاغیة» آب پاک را روی دست همه ریخت و ماهیت باند اموی را افشا کرد و آنان را کانون فتنه و فساد و غرور و جهالت و استبداد معرفی کرد. آنگاه گوشههایی از عملکرد معاویه را بیان کرد، البته عملکردی که در برابر دیدگان همه بود و بر کسی پوشیده نبود. آنان در انجامدادن اعمال زشت، خشن و ضد اسلامی و ضد انسانی خود به نام اسلام نیز پروایی نداشتند و در کمال بیحیایی و آشکارا اعمال فاسقانه و منافقانه خود را انجام میدادند. بر منبرها و در رسانهها و دستگاههای تبلیغاتی نیز اعمال منکر و فاسقانه آنان به عنوان افتخارات دستگاه خلافت معرفی و ترویج و تبلیغ میشد. معروف به منکر تبدیل شده بود و منکر به معروف. فسق رواج داشت و ایمان و عدل، در انزوا و در پرده.
اکنون تقاضای من این است که شما رابه خداوند و حقوق او و حقوق رسولاللَّه بر شما و حق قرابت و خویشاوندی من با رسول اکرم، مطالب را بنویسید و ضبط کنید و چون به شهر و دیار و قبیلههای خود بازگشتید، هر کس را که به او اطمینان و اعتماد دارید و مورد وثوق شما است، به آنچه از حق و حقیقت و حقوق آلالبیت میشناسید، دعوت کنید و حقایق را برای آنان بازگویید تا نخبگان و اصحاب سرّ و شخصیتهای علمی و سیاسی و فرهنگی جهان اسلام و علما و ائمه جمعه و جماعت، از این مسائل آگاهی یابند و با نقشهها و توطئهها و برنامههای باند اموی و اهداف شوم آنان آشنا گردند و مانع تحقق آن شوند و اجازه ندهند که به نام اسلام، کمر به نابودی اسلام بسته شود و... «فانی اتخوَّفُ ان یدُرس هذا الامر و یذهب الحق و یغلب و اللَّه متم نوره و لوکره الکافرون».[۵]
هشدار و اتمام حجت
سخنان امام(ع) در منا در باره هجده فضیلت از علی بنابیطالب و خاندان عصمت(ع) و نیز عملکرد معاویه و باند اموی، ماهیت ضداسلامی آنانرا افشا کرد و علما و بزرگان اصحاب را در جریان مکر و خدعه آنان قرار داد. در مقدمه این سخنان آمده است که امام(ع) همواره به دنبال فرصت بود تا مسلمانان را بسیج کند و بانگ بیدارباش بر آنان بزند و آنان را از خطر امارت یزید برحذر دارد و از خطرات آینده آگاه سازد.
از جمله این سخنان روشنگر و آگاهیبخش و اتمام حجتها این بود که حضرت فرمود:«اُنشدکم اللَّه أتعلمون انَّ علی بنابیطالب کان اخا رسول اللَّه...». عقد اخوت امیرالمؤمنین(ع) با رسول اکرم(ص) و اینکه در آغاز هجرت، هنگامی که رسولاللّه(ص) بین مهاجرین و انصار، اخوت و برادری برقرار کردند، بین خود و امام علی(ع) نیز پیوند اخوت بستند، یکی از آن موارد بود.
یکی دیگر از موضوعاتی که حضرت اباعبداللَّه(ع) بیان فرمود، مسأله «سد ابواب» بود، که پیامبر(ص) در ورودی همه منازل را به مسجد، بستند، به جز در خانه امیرالمؤمنین(ع) را و فرمود:«انّ اللَّه أمرنی ان ابنی مسجداً طاهراً لایسکنه غیری و غیر اخی و بنیه»؛ یعنی خداوند به من فرمان داده که مسجدی پاک و طاهر بنا کنم و هیچ کس جز من و برادرم و فرزندانش در آن مسکن نگزیند. آن حضرت، علیرغم اصرار خلیفه دوم، که تقاضا داشت حتی به اندازه نورگیری کوچک، از منزلش به مسجد باز باشد تا امکان نگاه کردن برای او فراهم باشد، اجازه این کار را به او ندادند.
هم چنین امام(ع) در باره مسأله غدیر خم و انتصاب امیر المؤمنین(ع) به امامت و ولایت سخن گفت و واقعه مهم غدیر و پیمان ولایت و امامت را چنین گوشزد فرمود:«... اتعلمون ان رسول اللَّه نصبه یوم غدیر خم فنادی له بالولایة و قال لیبلغ الشاهدالغائب».
امام(ع) غیر از آن چه گذشت، موضوعات مهم دیگر مانند حدیث منزلت، پرچم فتح در روز خیبر و سخنان رسول اکرم (ص) دربارهٔ حضرت علی(ع) (رجل یحبه اللَّه و رسوله و یحب اللَّه و رسوله)، (کرّار غیر فرّار یفتحها اللَّه علی یدیه...)، مسأله مباهله با نصارای نجران و آیه مباهله، ابلاغ سوره برائت و دهها موضوع مهم دیگر را، که نشاندهنده احترام ویژه حضرت علی(ع) نزد رسولاللَّه(ص) و قرب به خداوند و حرمت و کرامت والای او نزد رسولش بود، بیان فرمود و در هر بخش، حاضران به حرمت و قداست و عظمت و شایستگی امام(ع) اعتراف میکردند و بر صحت و اتقان سخنان ایشان مهر تأیید میزدند. از جمله، امام(ع) فرمود: پیامبر اکرم، در آخرین خطبهای که ایراد کردند، فرمودند:«انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و اهل بیتی فتمسکوا بها لن تضلوا».
این سخنان نورانی را برخی در هجده محور نقل کردهاند. البته در اصل روایتی که سلیم بن قیس آن را نقل کرده و در احتجاج طبرسی، بحارالانوار، و عوالم نیز نقل شده است، امام(ع) خطوط کلی فراوان و همه موضوعاتی را که در قرآن کریم دربارهٔ ایشان نازل شده، بیان فرمود و برای حاضران تفسیر کرد و آنچه را پیامبر اکرم(ص) دربارهٔ او و پدر و مادر و اهل بیت مکرمش فرموده بود، توضیح داد.
با این روشنگری و تبیین حقایق و معارف اسلامی و قرآنی، در باره اهل بیت عصمت و طهارت و تأکید بر نگرانیها، دغدغهها، خطرها و تهدیداتی که از سوی دستگاه جبار اموی، متوجه اسلام و اهل بیت میشد، اندیشمندان و صاحبنظران و رجال دینی و سیاسی امت اسلامی، موظف شدند که مسائل را به امت اسلامی منتقل کنند و مردم را از حوادث و تحولات دنیای اسلام و نگرانیهای جدی حضرت سیدالشهدا(ع) و خاندان نبوت و وحی، آگاه سازند و با بیدار باش افکار عمومی و اطلاع رسانی به جا و به موقع و تبلیغ صحیح دین، جلو سمپاشی و جنگ روانی و نقشههای شوم و خائنانه دستگاه خلافت گرفته شود و راه بیداری و نهضت عظیم اسلامی، در جهت حاکمیت اسلام و نفی طاغوت، هموار گردد.
ج. خطبه در منا
پیشبینی خطر و پیشگیری
معاویه در تلاشی سخت، همراه با تهدید و فضاسازی گسترده، در صدد تثبیت ولیعهدی یزید و تحمیل او بر امت اسلامی بود. تا اینجا امام(ع) طبق عهد و پیمان امام مجتبی(ع) بر پیمان صلح با معاویه پایدار بود؛ اما یکی از شرایط پیماننامه و قرارداد صلح، این بود که معاویه برای خود جانشین تعیین نکند و به فکر تبدیل خلافت و یا حکومت اسلامی، به سلطنت موروثی کسرایی و قیصری نیفتد و امر امت اسلامی را به خودشان واگذار کند و یا به فرد شایسته آن بسپارد؛ اما در عمل، همه تلاش معاویه، نقض پیمان خود با امام مجتبی(ع) بود و به آن قرارداد هرگز عمل نکرد. وی در سخنرانی خود در کوفه نیز این مطلب را اعلان کرد و سپس تلاش مضاعفی را انجام داد تا با حیله و تزویر و سرکوب آزادیخواهان و اصحاب امیرالمؤمنین(ع)، راه را برای اهداف شوم و فریب مردم و تحمیل یزید، هموار سازد. در این میدان، تنها شخصیت والای امام حسین(ع) بود که خطرها را با چشم بصیرت و نور معرفت میدید. و در برابر چنین توطئه و خطری احساس درد و رنج میکرد و برای خنثا سازی این فتنه و خیانت به امت محمد(ص) برنامهریزی مینمود.
این اقدام امام(ع) با برنامه ریزی، تیزبینی، آیندهنگری، شجاعت و صلابت بینظیری همراه بود. از این رو، از نخبگان، اصحاب، انصار، برجستگان اهلبیت و دیگر افراد امت اسلامی، در کنگره عظیم حج دعوت به عمل آورد.
امام(ع) در نامه قبلی خود به معاویه نوشت:
من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر ضد تو را ندارم؛ ولی از ترک جهاد و مخالفت با تو و حزب پلید اموی و وابستگان و عمال و ایادی ظالم تو، که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال میکنند و پیروان شیطانند، نگران بوده و از خداوند میترسم.
در فرصت فراهم شده در کنگره حج و با برنامهریزی و دعوت و تدارک لازم و چه بسا دعوت قبلی از سران و علما و شخصیتهای دنیای اسلام، اکنون فرصت خوبی بود که امام(ع) پیام خود را از سرزمین منا به گوش جهان اسلام برساند و چه بسا بهترین کار نیز این بود که بسیار حکیمانه، آگاهانه و مدبرانه، نخبگان و خبرگان و اصحاب خاص رسول اللَّه(ص) و رجال دنیای اسلام، در جریان مسائل مورد نظر آن بزرگوار و شرایط عمومی دنیای اسلام قرار گیرند و حقایق بازگو شود و خطر و توطئههای دستگاه اموی افشا شود.
خطبه منسوب به امامحسین(ع) در کتاب شریف تحفالعقول آمده است؛[۶] ولی متأسفانه مؤلف ارجمند، برای اقتصار یا اعتماد یا به هر علت دیگر، اسناد احادیث را ذکر نکرده و آنها را به صورت مرسل آورده است. وانگهی محل و شرایط ایراد این خطبه شریف نیز ذکر نشده است که آیا واقعاً حضرت این خطبه را در منا ایراد فرموده است یا در سرزمین دیگری. ذیل این خطبه نیز با بیانی در نهجالبلاغه در خطبه ۱۳۱ مطابقت دارد و ظاهراً تردیدی نباید کرد که خطبه ۱۳۱ نهج البلاغه توسط وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) بیان شده است. از اینرو، گفته شده است که چه بسا خطبه مذکور در تحفالعقول، از سخنان امیرالمؤمنین(ع) بوده و استناد آن به امام حسین(ع) چندان قوی نباشد (صاحب تحف العقول این احتمال را نیز روایت کرده است)؛ اما متن خطبه، نشاندهنده اعتبار و استحکام آن است و با سخنان، شخصیت و روش و منش امام حسین(ع) هماهنگی دارد؛ زیرا مانند نهجالبلاغه، که متن آن، دلیل بر سند آن است، دیگران ناتوانتر از آنند که همچون حضرت علی و اهلبیت سخن بگویند و یا معارف اسلام را تقریر کنند؛ زیرا سخنان ایشان فراتر از کلام مخلوق و فروتر از کلام خالق است. این خطبه نیز از چنین وزانت و اعتباری برخوردار است و از صلابت لفظ، استواری و اتقان معنا، انسجام ظاهر و باطن و پیوند ناگسستنی با عمق معارف اسلام و اهلبیت حکایت دارد. غیر از این که مضامین بلند آن، در دیگر سخنان امامحسین(ع) و پدر بزرگوارش فراوان به چشم میخورد و از آن خطبههایی است که لفظ، دلیل بر معنا است و ظاهر نشان از باطن میدهد.
اشارهها، رمزها، روشنگریها و افشاگریهای آن نیز خود بهترین دلیل است که از عهده دیگران ساخته نیست و دهان دیگران کوچکتر از آن است که مانند این سخنان را بر زبان جاری کند و یا مانند این معانی و مفاهیم را در قالب الفاظ بریزد و یا با این عمق، مفاهیم و معارف اسلامی و قرآنی را پیوند بزند ویا فلسفه تاریخ و تحولات آنرا تبیین کند و یا به علما و بزرگان و خواص، درس عبرت بیاموزد و یا دستگاه جور و تحولات پشت پرده باند اموی و روابط پنهان عمال فاسد و علمای درباری را افشا کند.
نمونه دیگر این بیان را در نامه حضرت زینالعابدین(ع) به محمدبن شهاب زهری میبینیم که آن هم در کتاب شریف تحفالعقول نقل شده است و آهنگ این بیان نورانی را دارد؛ همچنان که ترکیب سخنان امام حسین(ع) با آیات قرآنی و نیز توجه دادن به آیات قرآن کریم و درس آموزی از قرآن و بیان وظایف دانشمندان الهی، ترسیم وظایف حکومت اسلامی، مبارزه بنیادین با مفاسد اجتماعی و بیان جایگاه بلند امر به معروف و نهی از منکر، خود نشان و تأیید دیگری بر اصالت این متن ارزنده و حکیمانه است.
بنابراین، هر کس با سبک و سیاق و روش و منش آن بزرگواران آشنا باشد، تردیدی درباره این متن، برای او باقی نمیماند که این سخنان را تنها کسی فرموده است که «قد ذقّ العلم ذقاً و عالم غیر معلم و فهم غیر مفهم و محدث من عنداللَّه» باشد.
اکنون این خطبه شریف را در چند بخش توضیح داده و درسهای آموزنده آن را بر میشماریم، به امید آنکه رهتوشهای برای همه راهیان نور و مشتاقان ظهور باشد.
الف. درسها و عبرتها
عبرتآموزی از تاریخ
در آغاز این بخش لازم است مطلبی به عنوان مقدمه یادآوری شود:
شناخت تاریخ ادیان الهی، بهویژه تاریخ یهود و نصارا وسیر تحولات و دگرگونیها و ریشهیابی علل و عوامل آن، خود بهترین درس و عبرت برای امت اسلامی است. اگر قرآن کریم نیز در بسیاری از سورهها بر تاریخ تکیه کرده است، برای آن است که گذشته، چراغ راه آینده است، و درسهای آن بسیار آموزنده و عبرتهای آن سرمایه هدایت آیندگان است.
فراموشی آن، فراموشی هویت، فرهنگ و میراث گرانبهای گذشتگاناست.
در این باره، تاریخ و فرهنگ و تمدن قوم یهود و نصارا، خود فراز و نشیبهای فراوان داشته ودر طول بیش از سه هزار سال گذشته، در حوادث تاریخ بشر، تأثیرگذار بوده و از حوادث ملتها و امتها متأثرگردیده است، تجارب فراوان و تلخ و شیرین بسیار را لمس کرده و عزتها و ذلتهای بسیاری را تحمل کرده است.
از دیدگاه قرآن کریم، این فراز و فرودها بدون علت نبوده و علما و روحانیان از این تحولات بیگانه نبودهاند، بلکه محور اصلی ایشان بودهاند و اگر نبود انحراف و سهلانگاری علما و رجال دین، ملتها هرگز به ذلت و سقوط کشانیده نمیشدند. از این رو، نقش اصلی و بارز، بر عهده علما است: « و اذا صلح العالم صلح العالم».
اما فلسفه این تحولات را باید در رسالت علما در انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر جستوجو کرد. آنگاه که علما و رهبران جامعه، از انجام وظایف مهم و اصولی خود سر باز زدند و امر به معروف و نهی از منکر را رها کردند و ملاحظات سیاسی و مادی و قومی و نژادی به جای تکلیف و وظیفه نشست و روح و فرهنگ حقطلبانه مردان خدا در چنبره جاهطلبی و دنیا پرستی ارباب دنیا گرفتار شد و روحیه جهاد و حقخواهی جای خود را به دنیادوستی داد و ارزشهای الهی فراموش شد و فداکاری و مجاهدت در برابر باطل، به فراموشی سپرده شد، طبیعی است که باید سقوط و انحطاط و ذلت آن ملت را انتظار کشید و راه نفوذ دشمنان را هموار دید و گسست پیوندها و روابط را شاهد بود.
البته این مسأله، یک بحث عمیق قرآنی و تاریخی و سیاسی و اجتماعی است و در مباحث فلسفه تاریخ نیز از مسائل جدی و قابل تجزیه و تحلیل و تأمل است.
در نهجالبلاغه، بهویژه در خطبه قاصعه، این موضوع به طور مبسوط وعبرتآموزی آمده است و مفاد جملهها مؤید یکدیگر و مکمل یکدیگرند. در این خطبه، رمز عزت و استقلال یا ذلت و سقوط ملتها بیان شده و نقش و رسالت علما و نخبگان در این باره ترسیم شده است.
در خطبه شریف امام حسین(ع) نیز به این موضوع بسیار حساس و ارزشمند، پرداخته شده و با استشهاد از آیات قرآن کریم در این باره، به عبرتهای ارزندهای از تاریخ علمای یهود و مسیحیّت اشاره شده است. امام(ع) دراین باره میفرماید:
اعتبروا ایها الناس بما وعظ اللَّه به اولیائه من سوء ثنائه علی الاحبار اذ یقول لولاینهاهم``... و قال لعن الذین کفروا... و انما عاب اللَّه ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین أظهرهم المنکر و الفساد فلاینهونهم عن ذلک رغبة.
هان ای مردم! از آنچه خداوند، اولیا خود را از آن بر حذر داشته و بدان پند واندرز داده و از دانشمندان یهود انتقاد کرده، عبرت بگیرید و پند بیاموزید، آنجا که میفرماید: (لولا ینهاهم الربانیون و الأحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ماکانوا یصنعون)؛[۷] چرا دانشمندان نصارا و یهود، آنان را از سخنان گناهآمیز و خوردن مال حرام نهی نمیکنند؟ چه زشت عملی است که انجام میدادند!
و نیز خداوند متعال میفرماید: (لعن الذین کفروا من بنیاسرائیل علی لسان داود و عیسی بن مریم ذلک بما عصوا وکانوا یعتدون کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون.)؛[۸] کافران از بنیاسرائیل بر زبان داود و عیسی بن مریم لعن و نفرین شدند. این بدان علت بود که گناه کردند و کارشان تجاوز از حدود الهی بود. آنان از اعمال زشتی که انجام میدادند، یکدیگر را نهی نمیکردند. چه بد کاری انجام میدادند!
(«... وانما عاب اللَّه ذلک علیهم...)؛ و چرا خداوند آنان را نکوهش کرده و از ایشان عیب گرفته است؟ برای آنکه آنان ستمکاران را میدیدند که به کارهای زشت و فساد مشغول هستند و آنان را از منکر نهی نمیکردند به طمع آنکه از آنان نصیب و بهرهای به اینان برسد و یا از ترس آنکه مبادا خطری آنانرا نگران و یا تهدید کند، در حالی که خداوند میفرماید:
(فلا تخشوا الناس واخشون)؛[۹] پس از مردم نهراسید و از من بترسید.
در این بخش از سخنان امام(ع) به سه موضوع، به عنوان عبرت و درس اشاره شده است:
الف. نکوهش کردن خداوند، دانشمندان یهود و نصارا را ب. علت این نکوهش که ترک امر به معروف و نهی از منکر است ج. علت ترک امر به معروف و نهی از منکر، که یا طمع و دنیا دوستی و جاه طلبی بوده و یا ترس و علاقه به بقا و زندگی و در این باره، امام(ع) به چهار آیه از سوره مبارکه مائده استناد میکند که جوهره و محتوای اصلی سخنان ایشان را به خوبی میتوان از این آیات کریمه استفاده و استنتاج کرد.
توضیح مطلب: سوره مبارکه مائده از آخرین سورههای نازل شده در مدینه منوره است و به نظر میرسد که ترسیمی از اصول کلی بیمها، امیدها، تهدیدها و فرصتها برای آینده جامعه اسلامی است و به نوعی سرگذشت پیشینیان و پیروان ادیان گذشته و عملکرد آنان و عبرتآموزی از روشها و منشهای آنان نیز به عنوان درس و تجربه تاریخ، مورد توجه قرار گرفته است.
رسالت خواص
رسالت خواص در بیدارگری و آگاهی و تحرک بخشیدن به جامعه اسلامی و یادآوری مسؤولیت خطیر علما در این باره، از حساسترین تکالیف الهی و وظایف وجدانی و قرآنی جامعه اسلامی است. ابعاد و سطوح این مسؤولیت، بسی خطیر و حساس و بار امانت و مسؤولیت آن، بسیار سنگین و مهم است. علمای اسلام، در عصر نبوت و پس از آن باید بار سنگین رسالت تبلیغی اسلام را به دوش بکشند و عملاً اسوه و چراغ راهنمای امت باشند، در برابر بدعتها، انحرافها و اغواگریها بایستند و اجازه ندهند حقوق خلق خدا و ارزشهای الهی پایمال شود و جباران و جانیان، به نام دین حاکم گردند و با سرنوشت انسانها بازی کنند. علمای اسلام وظیفه دارند که به یاری حق بشتابند و با باطل و جهل و ظلم و جور و سفاهت و بدعت به مبارزه برخیزند. بزرگان امت اسلامی وظیفه دارند که پاسدار حریم قرآن و حقوق مردم باشند و اجازه ندهند حقایق اسلام مسخ گردد و اسلام پوستینی وارونه بپوشد: «ولبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا».[۱۰] علمای اسلام وظیفه دارند که در برابر سلاطین ستمگر و مستبد بایستند و از آزادی و عدالت و کرامت امت محمد(ص) دفاع کنند: «و لقد سمعت جدی رسول اللَّه یقول: من رأی سلطاناً جائراً...».
با توجه به مطالب بالا بود که امام(ع) بزرگان دنیای اسلام را در سرزمین منا گردهم جمع کرد و شرایط دنیای اسلام و نگرانی خود را برای آنان بیان فرمود و از آنان خواست که به عنوان سفرای او و داعیان الی اللّه و آمران به معروف و ناهیان از منکر، حقایق را به گوش مردم جهان اسلام برسانند، افکار عمومی را بیدار کنند، انحرافات و جنایات معاویه را بازگو نمایند، آنان را از فتنهها و خطرها برحذر دارند، بر مسؤولیت و رسالت علمای باللَّه و امنای الهی تأکید کنند و بدین وسیله، امت اسلامی را بر انگیزند و افکار عمومی را هدایت کنند تا با پشتوانه بیداری و آگاهی افکار عمومی، اجازه شکلگیری توطئههای جدید و نکبتبار و غصب خلافت و حکومت اسلامی و تبدیل حکومت اسلامی به حاکمیت قومی و نژادی و نظام موروثی سلطنتی، به دربار معاویه داده نشود.
موضوع خطیر
طرح موضوع در موسم حج، در سرزمین منا و در حضور جمع بسیاری از علما، بزرگان، صحابه، تابعین و خاندان بزرگوار رسول اکرم(ص) و اهلبیت نشان دهنده اهمیت و حساسیت موضوع و خطر بزرگ و نگرانکنندهای است که امام(ع) در آن شرایط احساس میکرد.
شرایط زمان و مکان، دعوت و تأکید بر ابلاغ پیام و بیان خطرها و هشدارها و انذارها و فرصت حج، از یک سو نگرانیها را نشان میدهد، از سوی دیگر، جایگاه حج و مکه و فلسفه حج را معرفی میکند و از سوی دیگر، حساسیت امامحسین(ع) را دربارهٔ اوضاع اسفبار دنیای اسلام و قیام و انقلاب آن حضرت را در راه خدا نشان میدهد.
گسست نسلها و پیوند بین دو نسل
این خود، یک مسألهای مهم و حساس است که در نیمه اول قرن اول هجری، یعنی دقیقاً از سالهای ۱۱ تا۶۱ هجری، چه تحولات تلخ و چه رنجهای جانکاهی بر امت اسلامی، بهویژه در مناطقی از دنیای اسلام، مانند شامات (اردن، فلسطین، سوریه، لبنان) تحمیل شده است.
با توجه به گذشت نیم قرن از صدر اسلام و رحلت رسول اکرم(ص) و گسترش جغرافیایی دنیای اسلام و عدم گسترش فرهنگ فراگیر در دهههای اول اسلام، به موازات پیشرفتهای مادی و لشکرکشیها و کشورگشاییها و عدم تعهد سردمداران و زمامداران دنیای اسلام و در نتیجه، ایجاد انحرافات سیاسی و فکری و غلبه قومگرایی و نژادپرستی و جناحبندیهای سیاسی و جاهلی، پر واضح است که نسل جدید دنیای اسلام، با ارزشهای زمان رسول اکرم(ص) بیگانه باشند، فضایل و کمالات اباذرها و سلمانها به فراموشی سپرده شود، میراث ارزشمند رسولاللَّه(ص) از یاد برود، افراد، رفاهزده و غفلتزده شوند و ارزشهای اصیل، تحریف شده و ارزشهای جاهلی و وارداتی، به جای فرهنگ مدینةالرسول حاکم و غالب گردد و این موضوع مهمی است.
اکنون پرسش این است که تداوم نسلها و فرهنگها و استمرار ارزشها و سنتها چگونه باید باشد تا از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. این موضوعی است که امروزه، یعنی در دهه سوم انقلاب اسلامی، نیز به خوبی با آن روبهرو هستیم.
در اینجا آنچه در درجه اول تعیین کننده است، جایگاه و رسالت علمای اسلام و دلسوزان فرهنگ و تمدن اسلامی و پاسداران حریم امت است. رسالت بزرگ تداوم خط فکری و فرهنگی دوران نبوی(ص)، انتقال ارزشها و فضایل به نسلهای آینده، پاسداری علمی و عملی و عینی و زبانی از معارف گذشته و انتقال آن به نسل جدید دنیای اسلام و مقابله با تهاجم فرهنگی و تحریفات تاریخی، همگی از این مقوله است.
تأکید امام(ع) بر محوریت اهلبیت و امیرالمؤمنین(ع) و جایگاه بلند و رفیع او نیز با این هدف و اعتراف بر کمالات و سوابق درخشان خاندان عصمت و طهارت و حفظ این ارزشها و کرامتهای الهی و انتقال آن به آیندگان، در جهت پیوند بین دو نسل و استمرار جوهره حرکت نهضت عظیم اسلامی، به رهبری رسولاللَّه(ص) و انتقال آن به نسلهای آینده و ترسیم خطوط روشن حرکت آیندگان است. البته اهلبیت در رأس هرم این حرکت قرار دارند و تا روز قیامت، این رسالت را در همه سطوح و ابعاد، به بهتر شکل، انجام خواهند داد. این مفاد حدیث شریف غدیر خم نیز هست که «انی تارک فیکم الثقلین...»[۱۱]و سخن نورانی امام حسین(ع) که میفرماید:«انشدکم باللَّه...» نیز تأیید و تأکید دیگری بر این حرمتها و شعایر بزرگ الهی و معالم توحیدی و قرآنی است.
نظارت همگانی
امر به معروف و نهی از منکر، روش پایدار مراقبت از کیان اسلام و قوانین و مقررات آن و مبارزه با کژیها و کژاندیشیهااست.
تبیین مفهوم و محتوای عمیق دین و ولایت، رسالت بزرگ علمای ربانی است. در بحث امر به معروف و نهی از منکر، نظارت همگانی، آگاهانه و مسؤولانه، در نقادی کارکرد حاکمیت و مبارزه با طاغوتها و استبدادگران و سلطهطلبان، از وظایف دانشمندان الهی است و نقش محوری آنان در جلوگیری از تسلط فرصتطلبان و منفعتجویان، روشن میشود که میفرمود: «ان فینا اهلالبیت فی کل خلف عدولا».[۱۲] امر به معروف و نهی از منکر، عامل اعتلای امت و جامعه اسلامی است و ترک آن، موجب سقوط و انحطاط خواهد شد که هرگز وجدانهای بیدار آن را نمیپذیرند. همچنین ترک این دو فریضه الهی، آثار سوء و نتایج زیانباری را به دنبال خواهد داشت و موجب سلطه حکومتهای فاسد خواهد شد.
مبارزه با نفاق
شناخت نفاق و جریانهای منافقانه، در تاریخ اسلام و بلکه در تاریخ ادیان الهی، از حساسیت و ویژگی خاصی برخوردار است و مبارزه با آن و افشای ریشهها، شاخهها، اهداف، برنامهها و نقشههای شوم منافقان داخلی، از شناخت و افشای کفار خارجی به مراتب سختتر و حساستر است. مرعوب نشدن در افشای نفاق و ترور شخصیت و جوشکنی در برابر سیل تهمتها و خیانتها و دسیسهها و تهدیدها درس بزرگی است که باید آنرا از امام حسین(ع) آموخت.
فضای تبلیغاتی و رسانهای شکننده و خفقان حاکم بر فضای جامعه اسلامی و فشارهای شدید سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی گستردهای برای مخدوش کردن چهره امیرالمؤمنین(ع) و اهلبیت به کار میرفت و حقیقتاً باند اموی در این زمینه، از هیچ تلاشی فروگذار نبود. آنان در تخریب شخصیتهای بزرگالهی و جعل و تحریف، بسیار کوشا بودند و در خبرسازی و شایعهپراکنی و تهمت و افترا نظیر نداشتند.
این فضای خفقان و نفاق، بهویژه پس از شهادت امام مجتبی(ع) به اوج خود رسید و شرایط را برای دوستداران و شیعیان اهلبیت، تیره و تار ساخت. البته باند اموی، در جهت تخریب چهره و ترور اهلبیت و طرفداران آن بزرگواران، نه تنها با همه توان به سرکوب و قتل و افترا و بدعت مشغول بودند، بلکه به چهرهسازی دروغین و شخصیت تراشی نیز میپرداختند و تلاش میکردند تا از معاویه و دار و دسته بنیامیه، شخصیتتراشی و چهرهسازی کنند و باپردازشهای دروغ و ظالمانه، بتهای ساختگی را به جای بتهای جاهلی، بر مردم تحمیل کنند و آنان را ناجی امت اسلامی و خلیفه مسلمانان و اسوه و الگوی نجاتبخش معرفی نمایند. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است که فرمود:« و کان عظم ذلک و کبره فی زمن معاویة بعد موت الحسن فقتلت شیعتنا بکل بلدة و قطعت الایدی و الارجل علی الظنة...».[۱۳] افشای ماهیت نفاق و مبارزه با جریان خبیث و پیچیده آن و بسیج مردم در این راه، کاری بس دشوار، حساس و نیازمند بصیرت، ظرافت، تیزبینی و آینده نگری است. پیامبر اکرم(ص) خطر نفاق را بارها گوشزد کرده بود که از مؤمنان نترسید و از مشرکان نهراسید؛ ولی از منافقان برحذر باشید: «انی لا اخاف علیکم المؤمن و لا المشرک...و لکن اخاف علیکم کل منافق الجنان عالم اللسان...».[۱۴]امیرالمؤمنین(ع) نیز میفرماید:«ما اسلموا و لکن استسلموا و اسروا الکفر فلما وجدوا اعواناً علیه اظهروه».[۱۵] مبارزه با این جریان پیچیده، ریاکار و متظاهر و افشای ماهیت مرموز و دسیسه های شیطانی و حیلههای فریبنده آن، رسالت بزرگی است که همگان تاب و یارای مقابله با آن را ندارند و این رسالت بزرگ امام حسین(ع) و نهضت آن بزرگوار و علمای الهی است.
رابطه امر به معروف و نهی از منکر با حکومت اسلامی
الف. در مبارزه با حکومتهای طاغوتی و استبدادی ب. در برقراری حکومت اسلامی و مبارزه با مفاسد از طریق تشکیل حکومت ج. در تحقق اهداف و آرمانهای والای الهی د. مراتب و مراحل امر به معروف و نهی از منکر ه. محدوده تقیه و رابطه آن با امر به معروف و نهی از منکر و. امام حسین(ع) اسوه است و سیره آن حضرت حجت این قبیل مسائل و دهها مسأله مهم و کلیدی دیگر، همگی در پرتو نهضت عاشورا و قیام و انقلاب کربلا و سیره امام(ع) تفسیر و تحلیلپذیر است و آن بزرگوار با سیره و سنت خود، الهامبخش همه انسانهای آزادیخواه و مصلحان بزرگ تاریخ بوده و خواهد بود.
ب. اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهی از منکر
و قال: (المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر...)[۱۶] مردان و زنان با ایمان، بر یکدیگر ولایت دارند. امر به معروف و نهی از منکر میکنند، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند و از خدا و رسولش اطاعت میکنند... خداوند ایشان را به زودی مشمول رحمت خود قرار خواهد داد. همانا خداوند حکیم و دانا است.
خداوند در این آیه کریمه، سخن را در باره امر به معروف و نهی از منکر، به عنوان یک فریضه الهی آغاز کرده است؛ زیرا، میداند که چون این فریضه ادا شود و بر پا گردد، همه فرایض، از آسان و دشوار برپا خواهد شد و در راه استوار قرار خواهد گرفت. و این بدان علت است که اهداف امر به معروف و نهی از منکر، عبارتند از:
دعوت به اسلام رد مظالم و تأمین حقوق ستمدیدگان مخالفت و مبارزه با ظالمان و ستم گران تقسیم عادلانه بیت المال و برقراری عدالت دریافت صدقات و جمع آوری مالیاتها و برقراری امنیت (نظم و امنیت)
پرداخت و مصرف درست بیت المال و ادای حقوق مردم برقراری حدود الهی و اجرای احکام قرآنی انجام اصلاحات جدی در همه سطوح جامعه و در همه ابعاد.
اهداف یاد شده، ترسیم کننده اهداف بلند و ارزشمند امر به معروف و نهی از منکر و مسؤولیت خطیر علما در این زمینه و نشان دهنده اهداف حکومت اسلامی و رسالت امنا است و در حقیقت، اهداف حکومتی اسلام است که جز در سایه حکومت، امکان اجرا و تحقق آن وجود نخواهد داشت.
در این بخش، امام(ع) به اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهی از منکر، از سه زاویه اشارهمیکند:
الف. از زاویه قرآن کریم.
ب. نقش این دو، در پایداری و تثبیت دیگر احکام.
ج. بیان مصادیق روشن و مهم.
دراین بخش، امام(ع) به بیان اهداف امر به معروف و نهی از منکر میپردازد که به طور کامل، با اهداف حکومت اسلامی منطبق است و جز در سایه حکومت، امکان عملی رسیدن به این اهداف و وظایف وجود ندارد و از جمله، به آیه شریفه یاد شده استناد میفرماید که خداوند در مقام بیان صفات مؤمنان، نخست وظیفه خطیر امر به معروف و نهی از منکر را بیان میکند. این تقدم، دارای حکمتی است و نشاندهنده جایگاه بلند و محوری و کلیدی این دو وظیفه، در رابطه با وظایف فردی و اجتماعی و سیاسی دیگری است که مایه پایداری احکام دین و تنظیم درست روابط جامعه اسلامی و برقراری عدالت در میان امت و جهات فراوان دیگر است.
در اینجا باید اشاره کرد که در آغاز آیه شریفه، به چند مسأله و موضوع مهم اشاره شده است، که عبارتند از:
صفت ایمان ولایت مؤمنان بر یکدیگر (ولایتمداری در جامعه اسلامی) برقراری روابط ولایی در جامعه اسلامی امر به معروف نهی از منکر آثار و برکات این دو فریضه حقیقت امر به معروف و نهی از منکر علما حافظان رسالت و حامیان امت پاداش الهی در دنیا و آخرت، در سایه انجام این رسالت بزرگ
دستور جهاد با کافران و منافقان
موضوع امر به معروف و نهی از منکر، بهویژه در سطوح عالی جامعه اسلامی و تعهد وتقید به رعایت و اجرا کردن آن و یا زمامداران و مسؤولان جامعه اسلامی را از منکر بازداشتن و به معروف امر کردن، رسالت بزرگ علما و نیز امت اسلامی و عامل صیانت اسلام و حقوق ملت و تحقق اهداف الهی است. در قرآن کریم، و روایات اسلامی و داستانهای انبیا، در این باره، درسها و عبرتهای آموزندهای وجود دارد. بیتفاوتی و سهلانگاری در این زمینه، عامل سقوط، انحطاط، فراموشی و وارونه شدن ارزشها، انحراف در جامعه و تبدیل معروف به منکر و منکر به معروف خواهد شد.
محیط و فضای نورانی و پاک
امام(ع) در تبیین جایگاه این دو فریضه بزرگ الهی میفرماید اینکه خداوند پس از وصف ایمان که یک امر قلبی و جوانحی است به امر به معروف و نهی از منکر پرداخته است، که یک امر رفتاری است و نماز و زکات را پس از آن ذکر فرموده، اهمیت و جایگاه این دو وظیفه بزرگ را میرساند و حکمت آن، این است که خداوند میدانسته که چون این دو فریضه، به گونهای مطلوب برپا شود و انجام گیرد، همه فرایض، به برکت آن، انجام خواهد گرفت و راه اجرای فرایض دیگر هموار خواهد شد. به بیان دیگر، این دو، بازوی توانایی است که زمینهساز تحقق معروفها و ترک منکرها خواهد بود.
لعلمه بانها اذا ادیت و اقیمت استقامت الفرائض کلها هینها و صعبها....
به برکت این دو و در سایه تأثیر فراوان و فضای شایسته و بایسته و پاکی که به وجود آمده، معروفها رشد کرده، فضا نورانی میشود، منکرها به فراموشی سپرده میشود و یا زمینه اجرای منکر از بین خواهد رفت و کار منکر، زشت تلقی خواهد شد و اهل منکر تشویق نخواهند شد، بلکه توبیخ میشوند و الگو نخواهند بود و بازارشان کساد خواهد شد.
گرایشها به سوی خوبیها و معروفها خواهد بود و بازار فضیلت، رواج خواهد یافت.
بازار تقوا و طهارت، رونق خواهد گرفت و بازار رذایل طالبی نخواهد داشت و همه جا خوبی و پاکی ترویج خواهد شد و فضای جامعه فضای نور و رحمت و خیر و برکت و تقوا و فضیلت خواهد بود.
و ذلک ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر دعاء الی الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفیئ و الغنائم....
و این امر برای آن است که امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به اسلام، همراه با رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسیم درست بیت المال و صرف آن در مسیر صحیح خود است.
امام(ع) در تبیین جایگاه این دو فریضه مهم، به مثالهای روشن و مصادیق مهم و کارساز متوسل میشود که اساس حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و عزت و اقتدار جامعه اسلامی را تشکیل میدهد. در حقیقت، ایشان اهداف حکومت اسلامی را به صورت خلاصه بیان فرموده و بر مسائل کلیدی جامعه، یعنی فراخوانی به اسلام و گسترش فرهنگ اسلامی و تبلیغ آن در همه سطوح و ابعاد تأکید میکند.
البته این دعوت، دعوت زبانی و قلمی و هنری صرف نیست، بلکه تبیین آموزنده و سازنده معارف اسلامی است که چون با همه زیباییها و محاسن آن بیان شود، جاذبه فطری و الهی دارد و دلها به آن تمایل مییابند و منشأ حیات طیبه و برکت و سعادت ابدی خواهدبود.
فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لا تبعونا.[۱۷] اگر مردم محاسن کلام ما را بدانند، از ما پیروی میکنند.
موضوعاتی که در آغاز بدان اشاره شد، مانند: دعوت به اسلام، رد مظالم، مخالفت با ظالم، و هدایت و مدیریت کارآمد امور اقتصادی و بیت المال و اهداف و وظایف خطیر و حساس مربوط به آن، به تدبیر و تمشیت امور بودجه و اقتصاد جامعه اسلامی، چرخش صحیح و کارآمد امور مالی و اقتصادی جامعه اسلامی و تنظیم صحیح و سازنده و عدالتخواهانه معیشت جامعه توجه دارد.
نکته درخور توجه آن است که این امور حیاتی، که به دستگاه قضایی، حقوقی و سیاسیامت اسلامی مربوط میشود و تحقق این اهداف بلند و والا، به برکت امر به معروف و نهی از منکر در جامعه اسلامی و به برکت بیداری و هشیاری دانشمندان اسلامی است که اگر علما رسالت خود را به گونهای مطلوب به انجام برسانند، راه را برای حاکمیت این ارزشها فراهم کرده و چراغ راه سعادت و زندگی اجتماعی و سیاسی امت اسلامی خواهند بود.
ج. جایگاه و مسؤولیت خطیر دانشمندان
ثم انتم ایتها العصابة بالعلم مشهورة و بالخیر مذکورة و بالنصیحة معروفة و باللَّه فی انفس الناس مهابة...
پس شما ای گروه نیرومند! دستهای به دانش معروف و به خوبی مذکور و به نصیحت و خیرخواهی در جامعه، نامور و مشهور هستید و به کمک خداوند و اعتبار دینی که دارید، در دل مردم مهابتی دارید که همگان از شما حساب میبرند.
در این بخش از سخنان نورانی آن حضرت، جایگاه خطیر دانشمندان و نخبگان بیان شده و از مسؤولیت حساس و جایگاه و پایگاه والای بزرگان جهان اسلام، در حفظ کیان اسلام و امت اسلامی پرده برداشته شده است. همچنین ابعاد رسالت این حافظان شریعت و حاملان رسالت الهی بیان گردیده و سرّ و فلسفه این پایگاه و جایگاه ارزشمند و مسؤولیت اجتماعی آنان در حفظ منافع امت اسلامی و خدمت و فداکاری و جهاد در راه خدا و مردم ذکر شده است و اساس این اعتبار و قداست در فرهنگ اسلامی، بر مسؤولیتشناسی و مسؤولیتپذیری و پاسداری از حریم دین و حقوق مردم و حاکمیت ارزشهای الهی تبیین گردیده است.
آنچه مهم است، مسؤولیت بزرگ الهی آنان است و اساس این حرمت و کرامت و اعتبار، در مسؤولیت اجتماعی و دفاع از احکام و حدود الهی و حقوق مردم و اسوه بودن برای جامعه و روح شهامت و شجاعت و مبارزه با ظلم و بیداد و صلابت در راه خدا است. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع):
فلولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها.[۱۸] این بخش از بیانات حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) خود، مقدسترین و ارزشمندترین محور سیاست و تعلیم و تربیت و هدایت و پاسداری امت اسلامی در فرهنگ قرآن و معارف اهلبیت است و صدها روایت و آیه قرآن کریم، این رسالت بزرگ و ابعاد آنرا تبیین و ترسیم میکند. در حقیقت، راز بقا و استمرار اسلام را باید در استمرار فقاهت و پویایی فقه و اجتهاد مستمر فقهای اسلام، در پهنه زمین و گستره زمان دانست و این همان مفاد آیه کریم قرآن کریم است که میفرماید:
(و ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون).[۱۹] امروز یکی از بخشهای مهم و مؤثر و کارساز معارف اسلامی، همین بخش حیاتی و انسانساز و عدالتخواه است که عبارت است از رسالت عالمان آگاه و اسلام شناس و فقیهان آشنا به زمان و مکان و نیازها و ضرورتها و اجتهاد پویایفقیهان دینشناس جهان اسلام، که مشعلداران هدایتند و معلمان سعادت و مربیان فضیلت و پاسداران حریم کرامت و عفاف و عدالت.
و این اجتهاد، باید در همه سطوح و زمینههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و سیاستگذاریهای گوناگون گسترش یابد و نباید به فقه به معنای مصطلح بسنده کرد، بلکه در سطوح دیگر نیز باید مدار اجتهاد، توسعه یابد و بهویژه در حوزههای مهم فرهنگی و تعلیم و تربیت و نیز حوزههای عمیق و ظریف و دقیق فقه سیاسی اسلام، با جدیت بیشتر و سختکوشی مداوم استمرار یابد و تخصصهای گوناگون، همراه با تعهد و تعبد، به یاری اندیشمندان بشتابد و با توجه به نیازها و ضرورتها رسالت بزرگ الهی خود را به بهترین شکل انجام دهند .
د. ریشهها و علل ترک امر به معروف و نهی از منکر
با توجه به دو فریضه مهم امر به معروف و نهی از منکر، بهویژه نسبت به امور حساس و سرنوشتساز در جامعه بشری و وظیفه خطیر علما در این زمینه، این پرسش مطرح میشود که علت ترک این دو فریضه بزرگ الهی چیست و چرا دانشمندان و سردمداران دین و ناموس جامعه و پاسداران حریمهای الهی، در انجامدادن آن، سست و بیتفاوتند و در بیان و اجرای این دو امر حیاتی، کوشا و فعال نیستند؟
امام(ع) در این سخنان ارزشمند، به چند عامل اصلی اشاره میفرماید؛ از جمله است:
دنیا دوستی و وابستگی به دنیا مقامپرستی و حب جاه و مقام عدم آمادگی برای مرگ و فرار از آن وابستگیهای شدید خانوادگی، گروهی، سیاسی، جناحی وقومی روحیه سازشکاری در برابر جباران نداشتن روحیه صبر و مقاومت در راه خدا هزینه نکردن در راه خدا و نداشتن روحیه ایثار و فداکاری تفرق در برابر حق اختلاف در دین
ه .نتایج و آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر
اکنون به این مطلب باید توجه کرد که یکی از تلخترین و اسفبارترین آثار و نتایج ترک امر به معروف و نهی از منکر، سلطه یافتن حاکمان ستمگر و زمامداران خودسر و مستبد بر جامعه اسلامی و اسلام است تا هر گونه که خواستند، اهداف خود را رقم بزنند و مسیر جامعه و امت را ترسیم کنند و به خواستهای خود لباس عمل بپوشانند. امام(ع) در این خطبه شریف، آثار شوم سلطه ستمگران و حاکمیت و سلطه زورگویان را بیان میفرماید؛ از جمله:
به شبهات عمل میکنند بر اساس تمایلات نفسانی، در شهوات سیر میکنند با روحیه استبدادی و استعبادی، بر مردم حکومت میکنند بر محرومان و مستضعفان سلطه مییابند. طبق آرا و هواهای خود عمل میکنند از اشرار پیروی میکنند در برابر خداوند جرأت پیدا میکنند دستگاه تبلیغاتی و جایگاه خطابه را در جهت اهداف پلید خود به کار میگیرند.بر اساس آزادی مطلق عمل میکنند و دستشان در کارها باز است.کشور را ملک خود میدانند.مردم را به بردگی و بیگاری میکشانند و به بندگان زرخرید خود تبدیل میکنندقدرت دفاع و آزادی را از مردم میگیرند.زمین را در تصرف جباران دغلباز قرار میدهند.بیت المال را غاصبانه تصرف میکنند.در دریافت بیت المال، به مردم ستم و اجحاف روا میدارند.نابهکاران را بر مردم مسلط میسازند.<بر مؤمنان ترحم نمیکنند.مانع از آزادیهای به حق و مشروع مردم میشوند.
آثار و نتایج ترک امر به معروف و نهی از منکر، بهویژه در سطح خواص و سطوح عالی جامعه اسلامی، بلکه جهان، مطلبی نیست که در این مختصر بتوان ابعاد آنرا توضیح داد و عواقب تلخ و دردناک آنرا برای جامعه انسانی برشمرد؛ ولی اگر ما شناخت درستی از این دو فریضه الهی و دو چراغ آسمانی داشته باشیم، بهخوبی میتوانیم حدس بزنیم که آثار ایجابی و اجرای این دو تکلیف مهم چیست و آثار سلبی و رها کردن این دو وظیفه الهی و انسانی کدام است.
در حقیقت، معروف، هر کار خیر و خداپسند و مطابق عقل و دل و وجدان و فطرت است که خردمندان و حکیمان و نخبگان جوامع انسانی، به آن دل میبندند، در راه تحقق آن، فداکاری میکنند و حیات و سعادت بشر را در سایه اجرای آن میدانند. منکر نیز هر عمل و رفتار زشت و ناپسندی است که موجب انحراف و انحطاط و سقوط بشر خواهد شد و جامعه بشری را به سوی هلاکت و خسارت پیش میبرد و موجب میشود تا انسانیت بمیرد، عدالت رخت بر بندد، علم و حکمت گوشهنشین شود و فساد و طغیان میدانداری کند.
آری، آنچه بیان شد، صرفاً برخی از تبعات و آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر است وگرنه، تارکان این دو فریضه مهم، مورد لعن و نفرین خداوند هستند و خداوند با تعبیر (لعن الذین کفروا من بنیاسرائیل).[۲۰] از آنان یاد کرده است که شدت خشم و غضب الهی را از چنین مردهدلان و غافلانی میرساند. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میفرماید:
فلعن اللَّه السفهاء لرکوب المعاصی و الحلماء لترک التناهی...[۲۱] خداوند لعنت کند سفیهان و فرومایگانی را که مرتکب گناهان و معاصی میشوند و خداوند لعنت کند آنان را که بردباری میکنند و در برابر گناه گناهکاران، نهی از منکر نمیکنند. دعای آنان به هدف اجابت نخواهد رسید و دنیای آنان تباه و آخرتشان تباهتر خواهد شد و موجب سلطه اشرار میشود.
و نیز میفرماید:
لا تترکوا الامربالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون خیارکم فلا یستجابلکم.[۲۲]
و. مجاری امور و احکام و حکومت اسلامی، به دست دانشمندان الهی است
تشکیل حکومت اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر، بزرگترین وظیفه علمای اسلام و امینان خداوند بر حلال و حرام او است. علمامصدر و مرجع کارها هستند. امر به معروف و نهی از منکر عامل و وسیله تشکیل حکومت اسلامی است و حکومت اسلامی نیز بهترین وسیله برای امر به معروف و نهی از منکر است. در حقیقت، امر به معروف و نهی از منکر، هم مبنای تشکیل حکومت اسلامی است و هم هدف آن، هم علت فاعلی است و هم علت غایی.
از یک سو، عامل نفی حکومتهای طاغوتی و ستم پیشه و استبدادی است و از سوی دیگر، هدف برقراری نظام عادلانه و مردم سالاری دینی و اسلامی است. این مفهوم والا و بلند و روشن، در این بخش از سخنان امام(ع) به زیبایی بیان و ترسیم شده است:
ذلک بان مجاری الامور و الاحکام بید العلماء باللَّه الامناء علی حلاله و حرامه....
این برای آن است که مجاری امور و احکام، به دست دانشمندان دین و عالمان الهی است که امین بر حلال و حرام و احکام او هستند و باید زمام امور امت اسلام به دست آنان باشد.
این بخش که به صورتهای گوناگون، در این خطبه شریف آمده است، نظیر این بخشها از خطبه است:
اللَّهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا تنافساً فی سلطان و لا التماساً من فضول الحطام.
...ثم انکم ایتها العصابة....
مکنتم الظلمة....
ذلک ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر دعاء الی الاسلام مع ردّ المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفییء و الغنائم....
و یا نظیر تعبیر دیگر آن حضرت است که فرمود: لعلمه بانهااذا ادیت و اقیمت استقامت الفرائض کلها هینها و صعبها....
به این بخش از سخنان امام(ع) فقها و بزرگان، از جمله امام خمینی(ره) به عنوان شاهد و تأییدی بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی، استناد کردهاند. در اینجا نکتهای به نظر میرسد که بیان آن، خالی از لطف نیست و آن اینکه در بحث از اهداف و انگیزههای قیام حضرت اباعبداللَّه الحسین(ع) و اینکه هدف ایشان چه بوده و چیست، باید یادآور شد که در صورت قیام برای تشکیل حکومت اسلامی نیز حکومت، یک وسیله است نه هدف. اساس، تحقق آرمانها و اهداف اسلام و تحقق حاکمیت اسلامی و اجرا شدن احکام نورانی اسلام است و حکومت، خود وسیله و زمینهساز رسیدن به اهداف دیگر است. هدف عالی و غایی، تعالی و تکامل جامعه و رسیدن انسانها به مقصد نهایی خلقت و قرب الی اللَّه است و حکومت باید زمینهساز دست یابی به این هدف والا و مقدس باشد.
واضح است که در این بیان، امام(ع) در مقام بیان وظیفه علمای اسلام و حافظان شریعت و مرزبانان رسالت است و قطعاً حکومت نیز خود، وسیلهای برای اجرا کردن احکام نورانی اسلام و مبارزه با جهل و بدعت و خرافات و رفع شر طاغوتیان و جباران از جامعه اسلامی است. باید زمام امور امت اسلامی، به دست فقیهان دلسوز و عدالتپرور و ظالمستیز باشد.
منزلت و جایگاه علما در جامعه اسلامی، جایگاه انبیا و پیامبران و پیامبر اکرم(ص) است که در روایات فراوانی به این مطلب تصریح شده است؛ مانند «انّ العلماء ورثة الانبیاء».[۲۳] منزلت و جایگاه انبیا(ع) نیز، جایگاه اجرای امور و احکام، نگاهبانی از حلال و حرام و پاسداری از حقوق و حدود الهی است.
مطلب دیگر اینکه امر به معروف و نهی از منکر، دارای مراتب و درجاتی است. در این خطبه شریف، امر به معروف و نهی از منکر، در بالاترین سطح مطرح شده است. عالیترین مراحل و مراتب آن، برقراری حکومت عادلانه اسلامی و نفی حکومتهای جبارانه بنیامیه و امثال آنان است. در حقیقت، این مرحله، همان مرحله قیام انبیا و اولیا و صلحا و مصلحان بزرگ عالم انسانیت است.
قیام در عالیترین سطح، مبارزه با عمیقترین ریشههای فتنه و فساد، طاغوتزدایی از جامعه اسلامی و اقامه قسط و عدل در بالاترین سطح، در میان امت محمد(ص) منطبق است با جوهره قیام حضرت سیدالشهدا و نهضت مقدس عاشورا، که خود امام(ع) در عالیترین سطح آن را سامان داد و در راه تحقق آن، نهضت عاشورا و قیام کربلا را رهبری و هدایتفرمود.
ز. اهداف حکومت اسلام
موضوع اهداف حکومت اسلامی، بسیار حساس، مهم و هدایتگر است. در اسلام، حکومت و قدرت، هدف نیستند و جاه و مقام و منصب، ارزش ذاتی و بالاصاله ندارند، بلکه حکومت و قدرت وسیلهای است برای خدمت و قرب الی اللَّه. حکومت امانت الهی و تکلیف است. در اسلام پست و مقام و منصب ارزشی ندارد و نمیتواند ملاک شخصیت و اعتبار باشد؛ همانگونه که مال و ثروت، ملاک افتخار و نشانگر اعتبار نیست. در روایت آمده است که «لعن اللّه من اکرم غنیا لغناه»[۲۴] و در قران نیز میخوانیم که (فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم).[۲۵] امیرالمؤمنین(ع) به اشعث بن قیس میفرماید که «ان عملک لیس لک بطمعة و لکنه فی عنقک امانة».[۲۶] هدف آن است که نور حق خاموش نشود و چراغ اسلام به افول نگراید، حق کهنه و مندرس نگردد و وعده خدا محقق شود:
بار خدایا! تو میدانی که این همه تلاش و کوشش ما برای این نبوده است که بر سر جیفه دنیا با یکدیگر رقابت کنیم و یا برای قدرت با یکدیگر بجنگیم و یا به دنبال افزونطلبی و زیاده خواهی باشیم و یا انگیزههای دنیا طلبانه و جاهپرستانه داشته باشیم.
هدف احیای ارزشهای فراموش شده اسلام و آرمانهای بلند رسالت و قرآن و اهداف نورانی ولایت و ایمان است. این همان راه علی مرتضی(ع)، فاطمه زهرا(س) حسن مجتبی(ع) و خاتم الانبیا(ص) است و ایشان اسوهها و زمامداران و پرچمداران راه هدایت و پاکان صراط مستقیم و پاسداران حریم الهیاند.
جالب آن است که این سخنان نورانی، عیناً در نهجالبلاغه نیز با اندک تفاوتی، در خطبه۱۳۱آمده است. این خطبه، در باره حکومت اسلامی و وظایف سنگین و خطیر حاکماسلامیاست و نشان دهنده آن است که هر دو خطبه، از یک آبشخور سرچشمهمیگیرند و به یک کانون متصلند و از یک منبع الهام میگیرند، که مصداق «انا و علی من شجرة واحدة و سایر الناس من شجرشتی[۲۷]» «انا من رسول اللَّه کالصنومنالصنو[۲۸] و العضد من الذارع» و «لقد کنت معه اری نور الوحی و النبوة»[۲۹]ومصداق «انا مدینة العلم و علی بابها» و (انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت)[۳۰]هستند.
در اینجا به کمک این بخش از خطبه شریف و نیز به کمک دیگر بیانات حضرت سیدالشهدا(ع) و بیانات پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین(ع) فهرستوار اهداف حکومت اسلامی را بیان کرده و توضیحاتی نیز ارائه میکنیم.
الف.خدامحوری و تقوا در رفتار حاکمان الهی (ولایت اللّه)
۱. پرهیز از رقابتهای ناسالم برای کسب قدرت.
۲. پرهیز از جاهپرستی.
۳. پرهیز از دنیاپرستی.
در این بخش، امام(ع) به شرایط، ویژگیها و صفات حاکمان الهی اشاره فرموده، دو ویژگی مهم را از صفات برجسته رهبران الهی توضیح داده و هر گونه اهداف پست مادی و رقابتهای ناسالم دنیوی را نفی میکند و میافزاید که هدف، نان و نام و دنیا و شهرت نیستو... .
ب. وظایف و اهداف اجتماعی
۱. بر پا داشتن معالم دین.
۲. ایجاد اصلاحات در زمین.
۳. برقراری نظم و امنیت برای بندگان مظلوم خدا (تأمین امنیت برای ستمدیدگان).
۴. ایجاد محیط مناسب برای عمل به وظایف الهی.
۵. احیای فرایض و سنن.
۶. اجرای احکام و حدود الهی.
ج. وظایف مردم
۱. نصرت اهلبیت.
۲. با انصاف با اهلبیت رفتار کنند.
۳. حق را به اهلبیت بدهند و از آنان حمایت کنند.
ح. اهداف نهضت عاشورا
با بررسی این سه بخش از سخنان حضرت اباعبداللّه(ع) (۱. نامه به معاویه ۲. سخنان در منا ۳. سخنان آن حضرت در باره امر به معروف و نهی از منکر) و نیز بررسی سیر حادثه جانخراش کربلا، سخنان امام(ع) در طول نهضت عاشورا، ابعاد زندگی اهلبیت و سیره رسول اکرم (ص) و اهداف مقدس نهضت اسلام و بعثت پیامبر(ص) یک مطلب دیگر روشن میشود و آن اینکه هدف از قیام و انقلاب عاشورا چه بوده است و با توجه به دیدگاهها و نظریههای گوناگون، که در این باره ارائه شده، بهترین و متقنترین دیدگاهها کدام است.
به نطر میرسد که بررسی سوابق نهضت عاشورا و تاریخ حکومت معاویه و نیز آرمانهای والای امام(ع) و افقهای روحی و اعتقادی و سیاسی ایشان، خود راهنمای خوبی برای شناخت نهضت کربلا است. آری، نهضت کربلا را باید در جریان رخدادهای تاریخی پنجاه ساله پس از رسول اکرم(ص) با بیش از چهل سال دوران حاکمیت معاویه و بنیامیه، بر شامات و دو دهه پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در سالهای ۴۰ تا ۶۱، یعنی سال شهادت امام حسین(ع) و عملکرد دوران به قدرت رسیدن معاویه جستوجو کرد.
دهه پنجاه - شصت، دهه امامت حضرت اباعبداللّه(ع) و اوج قدرت معاویه و استبداد، خشونت و شقاوت بنیامیه است. دوران پس از شهادت امام مجتبی(ع)، دوران ایجاد زمینه برای ولایتعهدی یزید، همراه با سختگیری، خشونت، خفقان و شدت عمل باند اموی است. دوران انتقامگیری و محو آثار خاندان رسالت و تحکیم موقعیت بنیامیه است. از این رو، سخنان امام(ع) درآن فضا خود، رسالت آن حضرت و اهداف و خط مشی اصولی و کلی ایشان را تبیین میکند و قلمرو مبارزاتی آن امام و خطوط اصلی هدایت را از منظر ایشان ترسیم میکند. به بیان دیگر، فعالیتهای امام(ع) را میتوان در سه مرحله بیان کرد:
۱. نامه به معاویه و تذکر و هشدار به او.
۲. دعوت از نخبگان و خواص.
۳. دعوت فراگیر و عمومی.
در مرحله نخست، امام(ع) برای معاویه نامه نوشت و جنایتهای او را گوشزد و از او انتقاد کرد و اعمال ناشایست و عواقب ناپسند آنها را به او یادآور شد و از تکرار آنها نهی کرد. در مرحله دیگر، امام(ع) با دعوت از نخبگان، اصحاب و عالمان، رهنمودهای لازم را ارائه داد، خطرها را بیان کرد و در باره آینده هشدار داد، نصایح لازم را کرد، انتقادهای دلسوزانه خود را بیان فرمود، وضعیت اسفبار دنیای اسلام و رسالت علمای دین را یادآور شد، روند جریانات را خطرناک توصیف کرد و از آنان خواست که افکار عمومی را آگاهی داده، آنها را بسیج کنند و اجازه ندهند که افکار عمومی فریب بخورد یا مرعوب شود و یا جذب دستگاه جبار خلافت و پایگاه دشمنان اسلام گردد.
پیدا است که حساسترین موضوع و مسأله دنیای اسلام، در آن شرایط و آن سالها تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت اموی و یزیدی است که «علی الاسلام السلام اذ بلیت الامة براع مثل یزید».
این همان نگرانی امام(ع) است که میفرماید: «میترسم که اسلام مندرس شود».
امام(ع) با عینک واقعبین و ضمیر روشن خود میبیند که سمت و سوی حرکت جامعه و دستگاه غاصب اموی، در جهت اضمحلال کامل آرمانها و فرهنگ عمیق اسلامی، بدعتگذاری و انحراف جامعهاسلامی و تبدیل حکومت اسلامی به سلطنت کسری و قیصر است و نتیجه این روند، نابودی اصول نورانی اسلام و احکام قرآن و بازگشت به جاهلیت و استبداد است.
از این رو، باید در برابر این سیل خروشان فتنه و فساد و تفرعن، به پاخاست و ایستاد و از اینکه سیلاب، همگان را ببرد و غرق کند، مانع شد و اجازه نداد که همه زحمات رسول اللَّه(ص)
به باد رود و اسلام پوستینی وارونه بپوشد: «و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا»[۳۱] به همین علت، امام(ع) بزرگان امت را در بهترین زمین و زمان، یعنی ایام حج و در منا فرا میخواند و این خطبه و سخنان حکیمانه را به آنان القا کرده، از آنان میخواهد که چون به سرزمین خود بازگشتند، مردم را آگاه کنند.
تا اینجا فعالیتهای امام(ع) را میتوان فعالیتهای نیمه مخفی و دعوت و سازماندهی افراد مؤمن و آماده سازی آنان برای قیام و دعوت علنی، پس از معاویه و تغییر اوضاع و شرایط و ایجاد فرصتهای مناسب بیان کرد تا پس از آنکه شرایط و زمینهها فراهم گردید، دعوت غیرعلنی به دعوت علنی تبدیل شود.
امام(ع) نیز پایبند به عهد و پیمان امام مجتبی (ع) بود. از این رو، با تغییر شرایط و تحولات بعدی، طبیعی بود که امام(ع)
دعوت خود را آشکار سازد و راه را برای قیام و انقلاب کربلا هموار کند.
مرحله سوم، همزمان با مرگ معاویه آغاز میشود. پیش از آن، هر چه مردم، به ویژه مردم عراق، از امام(ع) برای بیعت و قیام دعوت میکردند، حضرت نمیپذیرفت و عذر میآورد که به بیعت خود پایبند است و به عهد امام مجتبی(ع) وفادار خواهد ماند؛ اما اکنون فرصتی بود تا حرکت را علنی سازد و معارضه و مبارزه و مقاومت را آشکار کند و از به رسمیت شناختن حکومت جبار بنیامیه و یزید، سر باز زند و این موضوع را به گوش همگانبرساند.
در اینجا در بیان اهداف نهضت عاشورا و حرکت امام(ع)، دو نمونه از سخنان و نامههای آنحضرت را میآوریم که خود، همسو با مباحث قبلی و نشاندهنده آرمانها و راهبرد آن بزرگواراست:
الف. وصیتنامه آن حضرت در مدینه.
ب. سخنان آن حضرت در ملاقات با لشکریان حر.
امام(ع) در وصیتنامه خود فرمود:
«و انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فیامة جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بنابیطالب...[۳۲] این وصیتنامه، به خوبی اهداف قیام آن حضرت را تبیین میکند و موضوع اصلاحات عمیق و ریشه دار در نظام اسلامی رامطرح میسازد و مسأله امر به معروف و نهی از منکر را توضیحمیدهد.
در منزل بیضه، امام(ع) در ملاقات با حربنیزید ریاحی و یارانش - که برای مقابله با آن حضرت آمده بودند و دستور داشتند که مانع از حرکت امام(ع) بشوند و آن حضرت را تحت نظر به کوفه ببرند - پس از حمد و ثنای الهی، خطبه معروفی را از قول رسول اکرم(ص) بیان فرمود و آنرا با شرایط آن روز دنیای اسلام و دستگاه اموی منطبق دانسته و قیام در برابر آن را وظیفه خود و امت اسلامی اعلام میکند:
ایها الناس! ان رسول اللَّه قال: من رأی سلطاناً جائراً مستحلا لحرم اللَّه، ناکثاً لعهد اللَّه، مخالفاً لسنة رسول اللَّه یعمل فی عباد اللَّه بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقاً علی اللَّه ان یدخله مدخله الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفیئی و احلوا حرام اللَّه و حرموا حلال اللَّه و انا احق منغیر[۳۳] هان ای مردم! رسول خدا فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال میکند، عهد و پیمان خدا را میشکند، با سنت رسول اللَّه مخالفت میورزد، در میان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار میکند آنگاه در برابر او با عمل و گفتار مخالفت نکند، بر خدا سزاوار است که او را در جایگاهی که برای آن ستمگر منظور شده، قرار و جای دهد. آگاه باشید که اینان ملازم طاعت شیطانند و طاعت خدای رحمان را ترک کردند و فساد را در زمین آشکار ساخته و حدود الهی را تعطیل و بیتالمال مسلمانان را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساختهاند و من از هر کس سزاوارترم.
که این شرایط را دگرگون کنم و جامعه اسلامی را در مسیر اصلی و صحیح خود قرار دهم و با دستگاه جبار و غاصب بنیامیه به مبارزه برخیزم و از اسلام و آرمانهای اسلام دفاع کنم و در راه احیای آن بکوشم و با جباران به مخالفت و ستیز برخیزم و دست آنان را از سر امت اسلامی و اسلام کوتاه سازم و حیات و عزت اسلام و قرآن را تضمین کنم و درس آزادی و آزادگی و مرگ سرخ بیاموزم که مرگ سرخ، بهتر از زندگی ننگین است.
ط .شیوههای مبارزاتی امام حسین(ع)
این مطلب روشن است که در زمان حضرت اباعبداللّه(ع) دو جریان اصلی و ریشهدار، در جهان اسلام حضور داشتند که در زمان امیرالمؤمنین(ع) نیز این دو جریان وجود داشته و با یکدیگر در تعارض بودند، که سرانجام، جریان اموی غالب شد و توانست جریان مقابل را از صحنه سیاسی و اقتدار امت اسلامی کنار بزند و عناصر وابسته و بیهویت را جایگزین سازد.
جریان بنیامیه، در بیست سال پس از شهادت حضرت علی(ع) سنگر به سنگر جلو آمده بود و خاکریزها را تصرف کرده بود و تقریباً جریان حاکم و غالب و بیمنازع دنیای اسلام بود و کسی را یارای مخالفت و جرأت مبارزه با آنان نبود.
بدیهی است که بنیامیه و معاویه (با گمان غلط و خوی قدرتطلبانه خود) برای خارج ساختن رقیب دیرینه خود از صحنه سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام، از همه شیوهها و شگردهای ممکن استفاده میکردند و به هر وسیلهای متوسل میشدند و هدف برای آنان وسیله را توجیه میکرد.
در چنین شرایط اسفبار و تلخی، که ابرار شکنجه میشدند و اشرار اکرام، ابرار زندانی بودند و اشرار حاکم، ابرار خانهنشین بودند و اشرار مشغول فساد و فتنهگری، امام حسین(ع)
راه جد بزرگوار و پدر عالیمقدار و برادر ارجمند خود را ادامه میدهد و در این راه، کوچکترین تردیدی به خود راه نمیدهد و برای حاکمیت اسلام، جانفشانی میکند.
بنابراین، توجه به این ظرافتها خود بهترین سرمایه برای نظام اسلامی و چراغ راهنما برای تجزیه و تحلیل نهضت کربلا و قیام عاشورا و سیر حرکت آن امام، در طول دوران امامت است:
۱. افشاگری: پاسخ استیضاحگونه به نامه معاویه و انتقاد شدید از عملکرد و رفتار زشت و ناپسند او و نیز توضیح خواستن دربارهٔ جنایتهای بیشماری که به نام اسلام و قرآن و خلافت اسلامی انجام میگرفت و طرح پرسشهای اساسی در این زمینه، بخشی از این مبارزه و موضعگیری و افشاگری قاطع امام(ع) را در برابر جنایات وحشیانه باند اموی نشان میدهد؛ مانند: «ا ولست قاتل حجر».
۲. فعالیت نیمهعلنی و نیمه مخفی: دعوت امام(ع) در سرزمین منا از این نوع فعالیت حکیمانه و مدبرانه و هدایتگرانه امام(ع) بود و به نظر میرسد که حضرت در پیگیری آرمانها و اهداف، انتخاب راهبرد و نیز شیوهها و روشهای رفتاری، از حداکثر عقل و حکمت و تدبیر و توکل بهره برده، با هوشیاری و دلسوزی لازم و تیزبینی عمیق، که ویژه رهبران الهی است، برنامه خود را تنظیم کرده و در راه تحقق اهداف الهی، امور را تمشیتمیفرمود.
در این بخش، امام با تأکید بر استفاده از اصول مربوط به تقیه، استتار، حفظ نیروها، حفظ سرمایهها و ضرورت پاسداری از ارزشها، در راه اضمحلال و سقوط نظام طاغوتی و افشای ماهیت شیطانی و اموی حرکت میکرد.
موضوع تقیه، که همواره یک مسأله زنده و پویا در فرهنگ اسلام و فقاهت اهلبیت و پیروان آن بزرگواران است، در سیره و مکاتبات اباعبداللّه(ع) نیز در همان مسیر حقیقی خود، رخ مینماید و چهره و نمودها و نمادها و مظاهر آن آشکار میگردد و این ذهنیت منفی و غلط، که احیاناً بهانهای میشود برای فرار از مسؤولیت و فدا کردن دین و ارزشهای دینی، به بهانه عمل به اصل استوار قرآنی و برهانی در زمینه تقیه، از بین میرود. تقیه در حقیقت، انجامدادن خردمندانه و حکیمانه مسؤولیت است، نه فرار از مسؤولیت. تقیه برای صیانت از اسلام و نیروهای وفادار و مؤمن است، نه برای فدا کردن اسلام و یا مؤمنان راستین. تقیه سپر مؤمن است و ابزار دفاعی و پدافندی. تقیه روش و شیوه مبارزاتی معقول و آگاهانه است.
قرآن کریم در سوره مبارکه انفال، آیات ۱۴ و ۱۵ میفرماید:
(یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفاً فلا تولوهم الأدبار و من یولهم یؤمئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحیزا الی فئة فَقَد باء بغضب من اللَّه و مأویه جهنم و بئس المصیر).
ای کسانیکه ایمان آوردهاید! هنگامی که با انبوه کافران، در میدان نبرد روبه رو شوید، به آنان پشت نکنید و هر کس در آن هنگام به آنان پشت کند، مگر آنکه هدفش کنارهگیری از میدان، برای حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهی دیگر باشد، به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم است و چه بد سرانجامی است.
درس کلی این آیات کریمه، در مبارزه با کفر و شرک و نفاق، درس مبارزه، پایداری، مقاومت، جهاد و مجاهدت است؛ اما شیوههای، مبارزه، با توجه به شرایط، ضرورتها، نیازها، امکانات و خطرها تابع آن شرایط است. هدف و راهبرد یکی است؛ اما روشها با توجه به شرایط زمان و مکان متغیر است. در هیچ حالی پشت کردن به دشمن جایز نیست، بلکه روش مبارزه، دگرگون خواهد شد.
تسلیم شدن در برابر دشمن، پشت کردن به جبهه جهاد فی سبیل اللَّه، ارتداد از دین، انحرافمحوری، هضم و جذب در بیگانگان، خودباختن و یا عقبنشینی از مبانی، اصول، اهداف و آرمانها هرگز نه پسندیده است و نه پذیرفته.
اما تغییر جبههها و خاکریزها، معبرها و پایگاهها، روشها و سیاستهای مبارزه، در بستر زمین و زمان، همواره تغییر و تحول و انعطافپذیر است و در این راه، جنگ و صلح، دو روی یک سکهاند و هر دو، وسیلهای برای رسیدن به یک هدف.
سخنان نورانی حضرت اباعبداللّه(ع) تبلور این موضوع، این پاسداری از ارکان و جوهره اسلام را به خوبی نشان میدهد و مراحل یک مبارزه و جهاد همهجانبه، آگاهانه و مستمر را ترسیم میکند و ابعاد و حوزههای گوناگون یک نهضت را ارائه میکند.
امام(ع) در جلسه منا به سیاستهای پنهانکاری و رازداری و فعالیتهای هشیارانه و حسابشده و استوار اشاره و بر آن تأکید میفرماید. سخن از ترک وظیفه یا سستی در انجام وظایف محوله یا فرار از مسؤولیت نیست، بلکه سخن از ایجاد یک جریان سالم، سازنده، ریشهدار، وفادار و متعهد و ارتباط عناصر اصلی این جریان با یکدیگر است. البته تا چنین جریان هدایت شده و مؤثری به رهبری امام(ع) در پیکره دنیای اسلام به وجود نیاید و مدیریت و رهبری نشود، امکان پیروزی حق و نابودی باطل وجود ندارد. دربار خلافت اموی، با همه ابزارهای روا و ناروا و همه وسایل قدرت و ثروت و زور و تزویر، کوشید تا اسلام را آنچنان که خود میخواهد، معرفی کند، چهره اهلبیت و امیرالمؤمنین(ع) را تخریب کند، راه اسلام را منحرف و سنتها را از بین ببرد و بمیراند و بدعتها را زنده کند.
در برابر این جریان فاسد و طغیانگر و بدعتگذار، باید برنامهریزی و سیاستگذاری کرد، تدبیر کرد، سازماندهی کرد، مردم را بسیج کرد، به مردم آگاهی داد، افکار عمومی را بیدار ساخت، خطر دشمن را برشمرد، راه را نشان داد و روشنگری و افشاگری کرد. البته از سپر تقیه و روش رازداری و کتمان اسرار و اطلاعات نیز باید استفاده کرد و از اصل غافلگیری بهره برد و حتیالمقدور نیروها را حفظ کرد تا توفیق بیشتری به دست آید و خطر کمتری عناصر اصلی نهضت را تهدید کند.
۳. دعوت علنی: در مرحله بعد، امام(ع) دعوت خود را علنی و مخالفت و مبارزه خود را آشکار ساخت، با قاطعیت در برابر خواست دستگاه جبار بنیامیه ایستاد و با صلابت به آنان نه گفت و حکومت فاسد و غاصب آنان را به رسمیت نشناخت، که این بخش، بیشتر پس از مرگ معاویه ظهور کرد. پیش از مرگ او نیز امام(ع) هرگز تن به ذلت بیعت با یزید نداد و این ننگ را بر دامان اسلام نپذیرفت. پس از فوت او نیز با قاطعیت وصفناپذیری در برابر خواستهای نا حق و استبداد دستگاه حاکمه ایستاد.
در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا امام(ع) در این مقطع نیز از اصل تقیه و پنهانکاری استفاده نکرد. پاسخ آن است که:
اولاً مسائل، دیگر علنی شده بود.
ثانیاً امام در برابر تجاوز وحشیانه آنان به حریم اسلام، تنها راه را مبارزه و مقابله میدید.
ثالثاً تکلیف امام با مردم عادی، به نوعی متفاوت است. همانگونه که حفظ جان امام با جان مردم عادی فرق میکند و همه باید فدایی امام باشند، در مقام تقیه نیز حساب افراد عادی با امام متفاوت است و تسلیم شدن امام، به معنای انحراف کلی جامعه از مسیر صحیح است. بر خلاف تسلیم شدن افراد معمولی، که چه بسا کار غلطی باشد؛ اما آثار تخریبی و سیاسی بیعت امام را هرگز ندارد.
۴. به کارگیری روشهای مناسب: در هر صورت، در برابر شگردهای دشمن باید از شیوهها و شگردهای مناسب استفاده کرد تا هر چه بیشتر خطر را دفع و دشمن را خلع سلاح کرد. باید از همه ابزار و ادوات و شیوههای اصیل اسلامی و حکیمانه، در راه اهداف بلند قرآنی استفاده کرد و حرکت سازندگی و روشنگری دوستان و افشاگری دشمنان را با جدیت و در عین حال، در کمال مراقبت و هشیاری دنبال کرد. این رسالت ائمه اطهار(ع) و همه اولیای خداوند متعال و علمای ربانی تا قیامت است. در روایت بسیار ارزندهای آمده است:
المؤمن علوی، الی ان قال: المؤمن مجاهد، لانه یجاهد اعداء اللَّه فی دولة الباطل بالتقیة و فی دولة الحق بالسیف.[۳۴] مؤمن علی گونه است و صفات علوی دارد. مؤمن اهل جهاد در راه خدا است؛ زیرا او علیه دشمنان خدا، در دولت حق با شمشیر و در دولت باطل با تقیه جهاد میکند.
۵. مبارزه با ریشهها: در اینجا دو مطلب و دو اصل مهم دیگر وجود دارد که توجه به آنها بسیار مفید و لازم است:
الف. اصل تقدم پیشگیری بر درمان ب. اصل مبارزه با ریشهها و علل، به جای مبارزه با معلولها.
pdf دانلود مقاله جلوههایی از اندیشه سیاسی امام حسین (ع) در سخنرانی منا (505 KB)