w w w . a h l e b a i t p e d i a .com
دانشنامه اهل بیت
حدیث

نشست بیست و هفتم سیره پژوهی با موضوع «سید بن طاووس و تاریخ‌نگاری امام حسین (ع) با تأکید بر لهوف»،  در روز سه‌شنبه 28 آذر 92 در سالن شهید عارف الحسینی واقع در «مجتمع آموزش عالی امام خمینی (ره)» برگزار گردید. این نشست در حالی برقرار شد که آقایان «دکتر نعمت‌الله صفری» و «حجت‌الاسلام مصطفی صادقی» به بررسی منابع و موضوعات مهم لهوف و تأثیرگذاری سید بن طاووس بر نویسندگان پس از خود پرداختند و پس‌ازآن، با ورود آقایان «دکتر الله‌اکبری» و «حجةالاسلام‌والمسلمین باقری بیدهندی»، نشست، شکل مباحثه و مناظره به خود گرفت. آنچه می‌خوانید مشروح این جلسه است.

 

در ابتدای این جلسه آقای دکتر صفری با بیان انتخاب این موضوع به دلیل تناسب با ایام محرم، تشیع را در طول تاریخ تقسیم به دو قسم «تشیع علمی امامی» و «تشیع امامی توده‌ای» تقسیم کرد که شخصیت‌های مهمی در شکل‌گیری هر دو تشیع سهم داشته‌اند. ایشان تشیع علمی را تشیعی مبتنی بر کلام، فقه، فلسفه و علوم دیگر دانست که شیعه در رشد آن‌ها تأثیر داشته و از آنان در تثبیت مبانی خویش استفاده کرده است. شخصیت‌هایی مانند «شیخ مفید» و «سید مرتضی» در تشیع علمی در بخش کلام، «علامه حلی» یا «محقق حلی» در بخش فقه، «خواجه‌نصیرالدین طوسی» در بخش فلسفه‌ی این نوع تشیع، تأثیرگذار بوده‌اند؛ اما تشیع توده‌ای تشیعی است که در بین توده‌های مردم رواج دارد و اگر علما هم به برخی از آن آموزه‌ها اعتقاد دارند به این اعتبار است که آنان جزئی از توده‌های مردم‌اند؛ نه به‌واسطه عالم بودنشان؛ که البته انتخاب عبارت توده‌های مردم، بار ارزشی منفی ندارد و در مقام توصیف هستم. در این زمینه می‌توان از «سید بن طاووس» به‌عنوان یکی از شخصیت‌های تأثیرگذار در تشیع توده‌ای نام برد؛ بلکه از قرن هفت به بعد بزرگ‌ترین شخصیت تأثیرگذار در تشیع امامی توده‌ای تاکنون است و با توجه به قداست و جایگاه اجتماعی نوع تألیفاتی که داشته، توانسته است در تثبیت این نوع تشیع، سهیم باشد.

 

مدیر دانشنامه اهل‌بیت (ع) با بیان این‌که سید، دیدگاه‌های علمی خاصی نسبت به برخی از علوم داشته است، افزود: سید بن طاووس، نسبت به کلام و فقه، کمی نامهربان بود و آن‌ها را ترویج نمی‌کرد و به علوم عقلی، عنایت چندانی نداشت. در مقابل، نسبت به برخی آموزه‌ها عنایت بیشتری داشته و آن‌ها را تثبیت کرد. به همین خاطر در کتاب‌های علمی شیعه، کمتر به نام ایشان برمی‌خورید ولی وقتی پای جریان‌های توده‌ای پیش می‌آید، از او به عنوان علمدار و شخصیت مطرح یاد می‌شود. اندیشه سیاسی ایشان با بحث ولایت‌فقیه سازگاری نداشته و با تقریب با اهل‌سنت نیز میانه خوبی نداشته‌اند. سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چرا آقای کلبرگ (Etan Kohlberg) که بزرگ‌ترین امامیه‌شناس در دوره معاصر است، چند سال از عمر خویش را صرف نوشتن کتاب «کتابخانه سید بن طاووس» می‌کند و بسیار موشکافانه، به شخصیت سید می‌پردازد؟ با این‌که می‌دانیم ایشان در دانشگاهی در اسرائیل مشغول به کار است. این نکاتی که عرض کردم پاسخ‌های ابتدایی و احتمالی بود که توانستم برای این موضوع بیابم.

 

دکتر نعمت‌الله صفری، آثار سید بن طاووس در عرصه تاریخ‌نگاری عاشورا را اندک دانست و افزود: مهم‌ترین این آثار، کتاب لهوف است که مورد توجه محافل معتبر هم است و در برخی گفته‌ها به‌عنوان معتبرترین مقتل شناخته می‌شود. درباره‌ی شخصیت سید بن طاووس پایان‌نامه‌هایی نوشته‌شده است. ازجمله آقای «لطف‌الله جلالی» از طلاب فاضل افغانستان، پایان‌نامه‌ای با عنوان «اندیشه‌های کلامی سید بن طاووس» نگاشته است. باید توجه داشت که جای کار بر روی اندیشه‌های تاریخی سید بن طاووس، خالی بود که جناب آقای صادقی متقبل این کار شده و پروژه‌ای را در پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی بر عهده گرفتند. با توجه به مناسبتی که بود، از ایشان درخواست کردیم دراین‌باره جلسه‌ای را اختصاص دهند.

 

در ادامه حجت‌الاسلام صادقی به معرفی سید بن طاووس پرداخت و گفت: «ابوالقاسم رضی الدین علی بن موسی» یا همان سید بن طاووس، جایگاه رفیعی در میان شیعه امامیه دارد. معنویت و زهد سید زبانزد است و در علوم مختلف مانند کلام، حدیث و تفسیر وارد شده ولی آثار ایشان، بیشتر در دعا و زیارت است. سید در «حله» در سال 589 ق به دنیا آمد. حله در آن زمان موقعیت مهمی داشته است. جدش ازیک‌طرف به «ورام بن ابی فراس» و از طرف دیگر به «شیخ طوسی» می‌رسد. از جوانی به بغداد آمد و با دختر «ناصر بن مهدی»، وزیر شیعی خلیفه عباسی ازدواج کرد. خانواده او نیز اهل علم بوده‌اند. خاندان سید، نقیب بوده‌اند که البته سید تا زمان حمله مغول، نقابت را از عباسیان قبول نکرد ولی بلافاصله بعد از فتح بغداد، نقابت را از مغول‌ها پذیرفت.

 

وی برخی کتاب‌های سید بن طاووس را با تسامح در اصطلاح، جزو کتاب‌های تاریخی دانست و در این زمینه به کتاب‌های «فرج المهموم»، «لهوف»، «طرائف»، «کشف المحجة فی ثمره المهجة»، «اقبال الاعمال» و کتاب‌های دعایی دیگر که مطالب تاریخی در آن یافت می‌شود، اشاره کرد. وی انگیزه تاریخ‌نگاری سید را مساعدت مذهب دانست و از میان کتاب‌های او، کتاب لهوف را تنها کتاب مستقل تاریخی معرفی کرد و افزود: سید در مقدمه لهوف می‌گوید: این کتاب را نوشتم که زائران از داستان کربلا مطلع باشند.

 

سخنران جلسه با تأکید بر این‌که اگر درباره لهوف بحث و نقدی هم داریم، به این معنا نیست که قصد عبور از آن را داریم، خاطرنشان کرد: درعین‌حال این کتاب یکی از کتب مورد توجه شیعیان است و از این نظر باید به آن اهمیت داد. ایشان افزود: از چند سال دغدغه مهمی ذهن مرا به خود مشغول ساخته بود که درباره انگیزه قیام امام حسین (ع) تحقیق کنم چرا که بسیاری از  شهادت‌طلبی امام حسین (ع) بحث کرده و مسلم می‌گیرند که ایشان برای شهادت رفته است. در ضمن باید به این نکته توجه کرد که بحثی فراتر از این مسئله وجود دارد و آن میزان تأثیرگذاری سید بر نویسندگان بعد از خود است.

 

نسخه‌های لهوف

 

قدیمی‌ترین نسخه لهوف مربوط به قرن نهم هجری است که با تصحیح و تحقیق آقای «فارس حسون» به چاپ رسیده است.

 

منابع لهوف

 

وی با اشاره به این‌که سید بن طاووس در تمام لهوف، نام منبعی را نمی‌آورد، علت این مسئله را عدم قصد جدی او در تاریخ‌نگاری و ثبت وقایع تاریخی دانست و افزود: سید نمی‌خواسته کتاب تاریخ بنویسد و در کتاب خود تنها به کلمات «قال» و یا «قال الراوی» بسنده کرده است. هرچند در مواردی دیگر به «عقاب الاعمال» و «دلائل امامة» و کتابی از «محمد بن داود قمی» نیز استناد کرده است. همچنین در نسخه آقای «فارس حسون» در پاورقی‌ها، به منابعی مانند «طبقات» نگاشته «ابن سعد»، «الشافی» از «عمر نسابة» و «مولد النبی» اثر «شیخ مفید» اشاره شده است. برخی منابع نیز وجود دارد که از آن‌ها نامی برده نشده ولی با بررسی بیشتر معلوم می‌گردد که سید از آن‌ها نیز نقل کرده است؛ مانند «فتوح» از «ابن اعثم»، «مقتل» اثر «خوارزمی»، «امالی» نگاشته «احمد بن ابراهیم حسنی زیدی» که بعدها به‌عنوان «تیسیر المطالب» چاپ شد و در آخر «ارشاد» از «شیخ مفید».

 

حجت‌الاسلام صادقی به برخی منابع ناشناخته مورداستفاده سید نیز اشاره کرد و به نمونه‌هایی در این زمینه پرداخت و گفت: در جایی از راوی، روایت معروف «ان الدعی بن الدعی قد رکزنی بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة» را نقل می‌کند. چنان‌که «اثبات الوصیه» منسوب به «مسعودی» و امالی احمد بن ابراهیم حسنی دارد؛ بنابراین مواردی که سید مطلبی می‌گوید و سندش را بیان نمی‌کند/ف گاهی در منابع دیگر هست؛ هرچند متن آن با متن این چند کتاب متفاوت است. نمونه دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد مخیر شدن امام حسین بین شهادت و زندگی است که ایشان سندی ذکر نمی‌کند اما مشابه آن را در کتاب «کافی» می‌یابیم.

 

وی به برخی مطالب اضافه‌شده توسط سید در کتاب خود اشاره کرد و شهادت غلام ابوذر را به‌عنوان نمونه ذکر کرد که اصل آن در کتاب فتوح است ولی جزئیاتی که در لهوف آمده، مانند اجازه خواستن از امام حسین (ع) و اضافات دیگر، در فتوح و بلاذری نیست. وی نمونه دیگر این مورد را داستان «حنظلة بن اسعد شبامی» دانست که در تاریخ طبری این چنین آمده است: «قام بین یدی الحسین فاخذ ینادی یا قوم انی یخاف علیکم» ولی سید در لهوف می‌گوید: «وقف بین یدی الحسین یقیه السهام و السیوف و الرمی و اخذ ینادی یا قوم ...»

 

وی یکی از روش‌های سید را روش تلفیقی در انتخاب متون از منابع مختلف دانست و افزود: گاهی کاملا پیداست متنی را به‌صورت ترکیبی از «ابومخنف»، شیخ مفید، الفتوح ابن اعثم و خوارزمی ارائه می‌کند که یکی از این نمونه‌های داستان شهادت خود امام (ع) است.

 

تأثیرگذاری سید بر نویسندگان بعد از خود

 

حجت‌الاسلام صادقی در این بخش به تأثیرگذاری سید بر دیگران پرداخت. اثری که سبب شده است تا در نگارش کتاب‌های خود از مطالب او استفاده کنند. وی این موضوع را در چند بخش معرفی کرد و به‌صورت مشروح به ذکر هرکدام از آن‌ها پرداخت:

 

1- خطبه «خط الموت»: سید ایراد این خطبه را در مکه می‌داند. وی با نقل مطلب یاد شده، به دنبال این نتیجه است که امام حسین (ع) برای شهادت به کربلا رفته است؛اما در یک بررسی مشاهده می‌گردد که خطبه خط الوت در روز عاشورا بیان‌شده است. امالی احمد بن ابراهیم ایراد خطبه را در صبح عاشورا می‌داند ولی دیگران از سید تبعیت کردند و به این مسئله توجه نداشتند که احمد بن ابراهیم دو قرن قبل از سید بوده است.

 

2- شهادت طفل صغیر: سید نقل می‌کند که این کودک در دامان امام حسین (ع) به شهادت رسید و می‌گوید: «برخی گفته‌اند امام برای خداحافظی با آن فرزند برگشت» ولی روایتی را از طرق دیگر پیداکرده که امام برای تودیع آن طفل نیامد؛ زیرا زمان جنگ و قتال بود و عقلا چنین چیزی به ذهن نمی‌رسد. لذا سید معتقد است: زینب (س) آن طفل را به امام حسین (ع) داد و عرضه داشت که این طفل سه روز است آب نخورده است. امام نیز او را گرفت و به‌سوی لشکر دشمن گرفت و فرمود که این کودک را از آب سیراب کنید که با تیر از آن طفل استقبال می‌کنند. این چیزی است که در کتاب‌های دیگر نیامده است.

 

3- نام بردن از «هلال بن نافع»: سید چنین شخصی را از لشکریان عمر سعد می‌داند؛ درصورتی‌که در لشکر عمر سعد چنین اسمی نداریم و آنچه هست «نافع بن هلال» از اصحاب امام حسین (ع) و شهدای کربلا است.

 

4- دواندن اسب بر پیکر امام حسین (ع): قبل از سید، ابن شهرآشوب در مناقب خود این مطلب را نقل می‌کند و شخص دیگری هم این مطلب را نیاورده است. البته سید از او نقل نکرده است؛ زیرا اسم افراد با هم متفاوتند.

 

5- بازگشت سر مقدس امام حسین (ع) به کربلا: البته سید از امام سجاد (ع) به‌عنوان آورنده‌ی سر مقدس امام، نامی نمی‌برد و تنها می‌گوید سر به کربلا بازگشت: «اما رأس الحسین فروی انه اعید بکربلا و دفن مع جسده الشریف و کان عمل الطائفه علی هذا المعنی المشار الیه.» ایشان اعتقاد دارد که نمی‌شود سر از جسد جدا باشد و حتماً بازگشته و به جسد ملحق شده است. این نیز یکی از تأثیرگذاری‌های سید است که دیگران بعدها از او نقل کرده‌اند. روایتی هم در «امالی» اثر «شیخ صدوق» داریم که امام سجاد (ع) سر را به جسد برگردانده است؛ اما سید از آنجا اخذ نکرده است و ظاهراً از ترجمه «مستوفی» از کتاب فتوح گرفته است. البته خود سید نیز قبول دارد که اقوال مختلفی در زمینه‌ی مکان سر امام وجود دارد؛ اما می‌گوید: ما شیعه معتقدیم که سر به جسد ملحق شده است.

 

6- رفتن اهل‌بیت (ع) به کربلا در اربعین: اولین شخصی که این مسئله را مطرح می‌کند، سید بن طاووس است و دیگران از وی تأثیر گرفته‌اند. هرچند سید در اقبال آن را رد کرده است اما نظریه موجود در لهوف به شهرت رسید.

 

7- نظریه شهادت: مهم‌ترین مباحث مطرح‌شده در لهوف، نظریه شهادت است که بر اساس آن امام حسین (ع) به هدف شهادت به‌سوی مقتل رفته است. یکی از مهم‌ترین مستندات این نظریه جمله «انّ الله شاء ان یراک قتیلا و انّ الله شاء ان یراهن سبایا» است که «محمد بن حنفیه» به امام (ع) گفته است و تنها در کتاب لهوف یافت می‌شود. این مطلب اولاً در همه نسخه‌ها نیست؛ ثانیاً راوی آن محمد بن داود قمی (عمی)، مجهول است؛ ثالثاً حضور محمد بن حنفیه در مکه همراه با ابهام است؛ زیرا مورخان تصریح کرده‌اند، زمانی که امام از مدینه می‌رود؛ محمد را نیاورد و او در مدینه ماند؛ اما این مطلب که محمد به‌عنوان به جا آوردن مناسک حج آمده یا خیر مسئله متفاوتی است و در همین زمینه روایتی از ابن سعد وجود دارد که با توجه به عثمانی بودن او، پذیرش آن مشکل است. اگر آن یک روایت نیز رد شود دیگر معنا ندارد که محمد در مکه حضور داشته باشد و امام با او این بحث را مطرح کند. اما سید به‌گونه‌ای این مطلب را ذکر می‌کند  که گویی هدف امام در بین مردم مشهور بوده است و مردم نیز انتظار شهادت امام را می‌کشیدند.

 

سید در جای دیگر نقل می‌کند: علی بن الحسین (ع) به امام عرضه کرد که آیا ما بر حق نیستیم؟ امام به او فرمودند: ما می‌رویم و هاتفی از پشت سر ما برای مرگ می‌آید. سید، مکان این گفت‌وگو را در مکانی به نام «ثعلبیه» دانسته که فاصله زیادی تا کوفه دارد؛ اما بر اساس منابع معتبر مانند ابومخنف، در «قصر بنی مقاتل» بوده که یک‌منزلی کربلاست.

 

در نمونه دیگری، سید، گفتن شعر «یا دهر اف لک من خلیلی» توسط امام حسین (ع) را به‌تبع خوارزمی، شب ورود به کربلا می‌داند ولی ابومخنف و بلاذری و شیخ مفید می‌گویند که امام، شب عاشورا چنین مطلبی را فرموده‌اند.

 

سید در لهوف، پیشگویی‌های زیادی درباره‌ی شهادت امام مطرح ساخته است. یکی از آن‌ها جریان «ام فضل» است که در حضور پیامبر (ص)، امام حسین (ع) را در آغوش گرفت و امام گریست. پیامبر (ص) فرمود: الآن ملائکه خبر دادند این بچه که گریه می‌کند کشته خواهد شد.

 

روایتی دیگر است که دو نفر به نام‌های «واقدی» و «زراره بن خلج» امام را ملاقات می‌کنند و از امام سوال می‌کنند که می‌خواهی چه کنی؟ امام ملائکه را به آن‌ها نشان داد و آسمان را باز کرد و به آن‌ها گفت که من می‌توانم از این‌ها کمک بگیرم ولی من به دنبال مقتل خودم هستم. اینجا سید سندی نقل که می‌کند، مربوط به «دلائل الامامه» نگاشته «طبریِ امامی مذهب» است. در مورد این روایت باید گفت که اولاً این دو نفر شناخته‌شده نیستند؛ ثانیاً روایت از روایات مهم کرامتی است که باید سند و منبع آن موردبررسی قرار گیرد؛ ثالثاً امام در آخرش می‌فرماید: «لا یرجوا منهم الا ولدی علی». درحالی‌که افراد دیگری هم بوده‌اند که در واقعه کربلا به شهادت نرسیدند.

 

پس از سخنان سخنران، نوبت به حضار جلسه رسید که طرح برخی مسائل و پرسش و پاسخ‌ها، با حواشی خاصی همراه بود که عملاً جلسه را به نشست مناظره و مباحثه کشاند. مشروح این سخنان بدین قرار است:

 

دکتر صفری:

 

شما برای این مسئله، عنوان «شهادت‌طلبی» را انتخاب می کنید؛ یعنی دارد می‌رود که شهادت را بطلبد یا برایش مقدر شده است؟ یعنی آیا واقعاً اثبات شده که در میان علمای شیعه قبل از سید بن طاووس، کسی قائل به این نظریه نبوده است؟

 

حجت‌الاسلام صادقی:

 

من ندیده‌ام. البته یادم هست که آقای «اسفندیاری» در کتاب خود می‌گوید که این نظریه قبل از سید سابقه نداشته است و شاید کلمه شهادت‌طلبی نادرست نباشد.

 

دکتر صفری:

 

این‌که خدا می‌خواهد تو کشته شوی و امام حسین (ع) هم به دنبال مقدرات خود می‌رود، متفاوت خواهد بود با زمانی که از عنوان شهادت طلبی استفاده کنیم. چرا که بدین معناست که قصد امام آن است که برود و در برابر شمشیر دشمن کشته شود. آیا چنین تعبیری هست؟

 

حجت‌الاسلام صادقی:

 

ممکن است با تسامح آن را نظریه شهادت بدانیم.

 

دکتر صفری:

 

یعنی هدف، شهادت است؟

 

حجت‌الاسلام صادقی:

 

این‌طور برداشت می‌شود که نظر سید آن است که هدف، شهادت است.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

یکی از مؤلفه‌های اعتبار یک اثر علمی بر اساس قواعد عقلی علمی و شرعی این است که نویسنده‌ی اثر، متخصص آن رشته باشد. چراکه بر اساس روایت «من عمل علی غیر علم کان ما یفسده اکثر مما یصلح» باید به متخصص رجوع کرد؛ همان‌طور که شما هنگامی که در هنگام بیماری، به متخصص مراجعه می‌کنید. مؤلفه‌ی دیگر اعتبار، این است که اثر علمی تولیدشده توسط متخصص، مبتنی بر مصادر معتبر باشد. حال باید دید که آیا سید بن طاووس، متخصص تاریخ‌نگاری بوده است؟ و اگر بوده، این اثر را زمانی نگاشته که به تخصص دست یافته است و یا این‌که در برهه‌ای است که هنوز به تخصص نرسیده است؟ به فرض این‌که متخصص بوده و تألیف کتاب در دوره تخصص نوشته‌شده است، باید بررسی شود که آیا مطالب مطرح‌شده در آن مبتنی بر مصادر معتبر هست یا نه؟ پاسخ شما تعیین می‌کند که نتیجه تابع اخس مقدمات است یا نه؟

 

دکتر صفری:

 

فرمایش شما مشخصاً متعلق به زمان کنونی است و از عمر این گفته، بیشتر از ده سال نمی‌گذرد که کسی که در تاریخ صحبت می‌کند، باید تخصص در تاریخ داشته باشد.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

این مطلب اختصاص به تاریخ ندارد و در هر موردی باید به متخصص آن مراجعه شود.

 

دکتر صفری:

 

این قاعده، عقلی، علمی و شرعی است؛ اما در مورد این‌که آیا در مورد تاریخ هم صادق است یا خیر، باید گفت که چنین مطلبی اخیراً کشف شده است و قبلاً در طول تاریخ نبوده است!! اول انقلاب از معلمین دیگر برای تدریس تاریخ نیز استفاده می‌شده است. در کل تاریخ‌نگاری، تاریخ حتی در میان اهل‌سنت، هم نیاز به تخصص نداشته است. در بحث طبقه‌بندی علوم گفته‌ایم که یکی از دلایلی که عدم رشد تاریخ آن است که در طبقه‌بندی علوم، آن را در حد شعر و خیال و وهم و مانند آن تنزل داده‌اند. حتی طبری که اثر تاریخی مشهوری دارد،  به‌عنوان یک کار تفننی، کتاب خود را نگاشته است. ایشان خود را فقیه و مفسر می‌داند، اما حاضر نیست بگوید که من مورخ هستم. ارشاد هم به‌عنوان یک متخصص وارد این مقوله نشده است. در کتاب‌های دیگر مانند «اعلام الوری» نیز، متخصص به این معنا که سندیابی کند، رجال را ببیند، تناقض‌ها و موارد ازاین‌دست را ببیند، نبوده است. علاوه بر این‌ها ما شاده شدت یافتن این امر درباره‌ی مسائل مربوط به امام حسین (ع) هستیم. در مورد امام این تصور وجود داشته که نقل این مطالب ثواب هم دارد و سید نیز می‌گوید من باید کتابی این‌چنین بنویسم که زائران استفاده کنند و تصور نمی‌شده که چنین کاری نیاز به تخصص دارد!!

 

دکتر الله‌اکبری:

 

وقتی به کتاب‌های حدیثی و فقهی مراجعه می‌کنیم، حتی در همان قرن پنجم، وقتی به یک مسئله تاریخی می‌رسند، می‌گویند: «فقد اجمع اهل الاخبار و السیر». یعنی علمای مسلمان تا قرن پنجم، تاریخ و سیره را به‌عنوان تخصص قبول دارند. به همین جهت هنگامی که قصد دارند مطلبی را نقل کنند، اظهار می‌دارند که اهل اخبار و سیر این‌گونه می‌گویند و بر اساس اجماع همین افراد، فتوای فقهی نیز می‌دهند. اگر تخصص نباشد این استناد به اجماع اهل اخبار معنا ندارد. البته اگر شما به دنبال عنوان «تاریخ» و کتابی با این نام هستید، بی‌فایده است. زیرا در اصل نام «تاریخ»، ابداع اصحاب رجال است نه مورخین. اصحاب تاریخ را اهل اخبار می‌گویند. البته ممکن است تاریخ بعد از قرن پنجم از تخصص خارج‌شده باشد ولی تا قبل از آن زمان به عنوان یک رشته تخصصی بدان نگریسته می‌شد. بنده مواردی را جمع‌آوری کرده‌ام که فقهای آن زمان به اهل تاریخ و سیر استناد می‌کنند. حتی نام افرادی مانند «واقدی» و «ابومخنف» را به‌عنوان متخصص تاریخ می‌آورند. این‌گونه نیست که شما بتوانید تاریخ را در طول زمان رشته‌ای غیر تخصصی بدانید. به‌عنوان‌مثال وقتی فقهای شیعه و سنی می‌خواهند در مورد مسئله مکان عده وفات حکمی استخراج کنند و اینکه آیا زنی که شوهرش مرده است برای نگه‌داشتن عده وفات باید در همان خانه بماند یا چنین کاری لازم نیست؛ به عمل امام علی (ع) استناد می‌کنند که بعد از مرگ عمر، دخترش را به خانه خود آورد. این نگاه تخصصی برای ده سال پیش نیست بلکه برای زمان‌های گذشته است. علاوه بر این باید توجه داشت که چون فقیه بدین خبر نیاز داشته است، از  به‌عنوان مستند استفاده کرده است و این بدان معنا نیست که در موارد دیگر، تاریخ تخصصی نبوده است چرا اگر چنین نبوده، چگونه به آن استناد می‌شده است؟ بنابراین چنین نگاه تخصصی وجود داشته است، وجود دارد و مورداستفاده نیز هست.

 

دکتر صفری:

 

این فعالیت تاریخی ها، قرب و منزلت داشته و لذا به آن استناد می‌کرده‌اند و  این موضوع تا زمانی است که تاریخ خودش ادعای استقلال نداشته و تحت یک علم بزرگ‌تری به نام حدیث بوده است.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

در منابع آن زمان عنوان «اهل الاخبار و السیر» و نه «اهل حدیث» وجود دارد.

 

دکتر صفری:

 

تاریخ با حدیث مرتبط بوده و در زیر مجموعه‌ی حدیث طبقه‌بندی می‌شود. روشی که ابن هشام در سیره خود به کار برده است، روشی حدیثی است چراکه سندها را نقل می‌کند. از قرن پنجم به بعد دیگر تاریخ به سند توجه نداشت یا کمتر بدان عنایت داشت.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

در قرن دوم این‌گونه است؛ یعنی روش مورخ این نبوده که سند را ذکر کند و به جای آن از واژه‌هایی همچون «قالوا» و «کتبوا» استفاده می‌کند. بلاذری، واقدی و ابومخنف این‌گونه بوده‌اند. حتی «مقاتل الطالبین» نیز در مواردی که سند را ذکر می‌کند، به این نکته اذعان دارد که سندهای را ادغام کرده است. آنجا نیز که با انتقاد اهل حدیث پیرامون عدم ذکر سند روبرو می‌گردد، جواب می‌دهد که در اساس، روش من با روش شما متفاوت است. شما نیاز به سند دارید؛ در حالی که من نیازی به سند ندارم. هرچند بی سند سخنی نمی‌گویم؛ اما برای اطلاعات تاریخی‌ خود احتیاجی به سند ندارم. فقیه نیز از آن جهت که قصد صدور فتوا را دارد، به ذکر سند احتیاج دارد؛ در حالی که مورخ چنین قصدی ندارد.

 

دکتر صفری:

 

شاهد بر مبنای خودم این است که کلمه «اخبار» به همراه و یا به جای «سیر» به کار رفته است. چنان‌که کلمه «خبر» نیز به همراه و یا به عنوان جانشین عنوان «روایت» استعمال شده است. همچنان که «سیره» هم به معنای «سنت» بکار برده می‌شده است اما عبارتی با عنوان «قد اجمع اهل التاریخ» وجود ندارد.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

 کلمه «تاریخ» ابداع رجالیان است نه مورخان. اصلاً اولین کتابی که اسم تاریخ در آن به کار رفته است، کتاب بخاری با نام «تاریخ الکبیر و تاریخ الصغیر» است که در صدد ارائه شرح حال راویان می‌باشد.

 

دکتر صفری:

 

سؤال این جاست که چند کتاب تاریخی موجود است که در هنگام نقل تاریخ خلفا، آن را با سند ارائه دهد. اساساً سبک تاریخی نبوده و این کار تخصص نمی‌خواسته است.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

حرف ما نیز همین است که روش تاریخی این‌گونه نبوده است. اما این بدان معنا نسیت که چنین کاری مستلزم تخصص نیست. چراکه ظرافت‌هایی که در نقل تاریخ است چگونه با عدم تخصص کنار خواهد آمد. بنده می‌توانم نمونه‌ای را خدمتتان عرض کنم که چه خطاهای فاحشی در کتاب‌های حدیثی وجود داشته است.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین باقری بیدهندی:

 

با توجه به حدیثی که بدان تمسک شد یعنی «من عمل علی غیر علم کان ما یفسده اکثر مما یصلح» و همچنین تقوای فوق‌العاده‌ای که از سید سراغ داریم که حتی از افتاء و قضاوت گریزان است، می‌توان به او اعتماد داشت و ایشان را متخصص دانست.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

بحث ما این است که سید کتاب لهوف را در چه زمانی نوشته است و آیا در آن زمان از چنین تقوایی برخوردار بوده است؟

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین باقری بیدهندی:

 

ما ایشان را متخصص می‌دانیم و دلیلش هم آثار تاریخ اوست. به عنوان نمونه «فرج المهموم» بهترین دلیل بر آثار تاریخی ایشان است که در آن به معرفی شخصیت‌هایی می‌پردازد که در زمینه نجوم، صاحب اثر بوده‌اند. در کتاب‌های متعدد وی نیز، مباحث بسیار عمیق تاریخی وجود دارد؛ ازجمله در کتاب «اقبال»، مهم‌ترین بحث را در باب مباهله در حدود 70 صفحه عرضه کرده است. دلیل دیگر، تأثیری است که این فرد در مورخین بعد از خود داشته است. البته این کتاب اشتباهاتی نیز دارد و دلیلش نگارش آن در سنین جوانی است؛ اما به هر حال وی متخصص بوده است؛ چرا که در غیر این صورتف با توجه به حدیث یاد شده، وارد این حوزه نمی‌شد.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

از همین اشتباهات است که می‌فهمیم وی متخصص نبوده است.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین باقری بیدهندی:

 

یک دلیل بر تخصص یک نفر این است که دارای اثری در همان رشته باشد که نمونه آن ذکر شد.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

من هم می‌توانم هزار نمونه بگویم از کسانی که در غیر تخصص خود کتاب نوشته‌اند. به عنوان نمونه، فردی تخصصش تفسیر است ولی در فقه نیز کتاب نوشته است. آیا نگارش کتاب در حوزه‌ی فقه، نشان‌دهنده تخصص اوست؟ آیا اول باید متخصص بود و سپس کتابی نگاشت و یا در ابتدا باید اثری نگاشت و بعد به تخصص رسید؟

 

دکتر صفری:

 

درباره این‌که ملائکه یا جنیان بر امام عرضه شده و درخواست کمک به ایشان را داشتند در منابع پیشین مطالبی آمده است. حتی در «کامل الزیارات» هم احتمالاً مباحثی مطرح شده است. ولی به این صورت که یک شخص غیر معصوم، غیر زاهد و غیر خودساخته‌ای بتواند ملائکه را ببیند، آن‌هم به‌اندازه‌ای که قابل‌شمارش نباشد؛ لااقل در منابع شیعی خودمان نداریم و اشکال کلامی نیز دارد.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

آیا در گذشته به موردی برمی‌خوریم که پیامبران و اوصیاء (ع) فقط با کمک ملائکه کار سیاسی خودشان را به پیش برند؟

 

دکتر صفری:

 

در قرآن چنین مواردی آمده است.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

در قرآن چنین آمده که ملائک برای کمک حاضر شدند. یعنی علاوه بر حضور خود افراد،ملائک نیز به عنوان نیروی کمکی در میدان حاضر شدند. اساساً خدا هر کاری را از مسیر طبیعی خودش انجام می‌دهد.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین باقری بیدهندی:

 

اینجا هم ملائک همراه با اصحاب بوده و نه این‌که خودشان به‌تنهایی کاری کنند.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

متن را یک‌بار دیگر بخوانید.

 

حجت‌الاسلام صادقی:

 

 «نزلت الملائكة عددا لا يحصيهم الا الله عزوجل، فقال: لو لا تقارب الأشياء و نزول الأجل لقاتلتهم بهؤلاء»

 

دکتر الله‌اکبری:

 

در اینجا امام می‌گوید به‌وسیله ملائکه این کار را می‌کردم و نیازی به شما ندارم.

 

دکتر صفری:

 

من می‌خواهم رفع سوءتفاهم کنم. بحث آقای صادقی پیرامون «تأثیرگذاری» بود؛ یعنی این‌که سید چه مطالبی در کتاب خود گفته است که بعدها در شیعه تأثیر گذاشته و دیگران از او نقل کرده‌اند. بحث اولین نقل نیست؛ زیرا چه‌بسا منابع پیشینی بوده‌اند که سید از آن‌ها نقل نکرده و ندیده است. با توجه به حسن‌ظنی که نسبت به برخی از علما داریم، می‌توانیم بگوییم که سید این مطالب را از خودش نساخته است. چون جناب سید هم مانند علامه مجلسی است. ایشان هم در پی جمع‌آوری کتاب‌ها بوده و در انتقال میراث شیعه نقش بسیار مهمی داشته است.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین باقری بیدهندی:

 

در خصوص این نقل‌قول‌ها، یک نکته از مسلمات است. در گذشته مثل امروز، شیوه علما به این شکل نبود که آنچه را که از کتاب‌های دیگر نقل می‌کنند، همراه با ذکر آدرس باشد. مثلاً «ملاصدرا» در «اسفار» گاهی هشت صفحه از فتوحات ابن عربی را نقل می‌کند و اصلاً آدرس نمی‌دهد. محققان در توجیه این مسئله می‌گویند: شیوه علمای گذشته این چنین نبوده است که آنچه را از دیگران می‌گیرند، همراه با ذکر مأخذ باشد. اگر با آن موافق بودند، عیناً در اثر خود می‌آوردند و تلقی به قبول می‌کردند و به‌عنوان فکر خود عرضه می‌داشتند.

 

دکتر صفری:

 

بنده با نیمی از حرف شما موافق هستم. شما می‌توانید شش صفحه از کسی نقل کنید ولی یک «قال» یا یک «یقال» بگویید که مشخص شود این سخن خودتان نیست؛ مثلاً شیخ صدوق، کل رساله‌ی «ابن قبه» را می‌آورد و نویسنده آن را ذکر می‌کند. همین فرمایش حضرت‌عالی نکته خوبی است چراکه الآن ملاصدرا به این مسئله متهم شده است که دو سوم کتابش متعلق به خودش نیست. سیوطی نیز به این امر متهم شده است. شیوه‌ی عقلایی این است که اگر قصد نقل قول دارید، به این موضوع اشاره کنید که این مباحث از فرد دیگری است. اما در این‌که در این‌گونه روایات و اسناد کوچک، نیازی به نقل سند ندیده‌اند و دأب نیز چنین بوده است، با شما موافقم.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

شما بیشتر از من به کتاب‌های فقه و اصول و حدیث احاطه دارید. بسیاری از همین علما در ابتدای کلام از عنوان «قال» و در انتهای آن از عبارت «انتهی موضع الحاجة» استفاده کرده‌اند. اگر رسم علما این چنین بوده که مأخذ خود را نقل نکنند، پس این موارد به چه هدفی نگاشته شده است؟ این نشان می‌دهد که رسم بر ذکر اسناد بوده است. اگر جز این باشد، زحمات بسیار علامه مجلسی در رمزگزاری کتاب‌هایی که از آن نقل می‌کند، به چه سبب بوده و بر این اساس لزومی بر این کار نبود.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین باقری بیدهندی:

 

فعالیت مرحوم مجلسی فقط در حوزه‌ی گردآوری بوده است و چون هدف او جمع‌آوری آثار دیگرا و تهیه کردن مجموعه‌ای از آثار علما بوده است، چاره‌ای جز این نمی‎‌دید. ولی اگر من با فکری موافق بوده و آن را نقل کنم، ضرورتی در ذکر منبع نیست.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

این‌که من و شما تلاش کنیم تا یک عالم را از اتهام سرقت علمی تبرئه کنیم، کار ممدوح و به‌جایی است؛ اما اگر نقل بدون سند را برای دفاع از یک نفر، به عنوان شیوه‌ای متداول، به تمام آنان تعمیم داده و جمعی را خراب کنیم. شایسته نیست.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین باقری بیدهندی:

 

مطلبی که ما می‌گوییم، شیوه گذشتگان است و روشی که شما می‌فرمایید، مربوط به دوران‌های بعدی است.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

زمان گذشته چه زمانی است؟

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین باقری بیدهندی:

 

زمانی مثل زمان ملاصدرا.

 

دکتر صفری:

 

البته کتاب‌های «محقق»، «جامع المقاصد» و ... نیز قبل از آن بوده است. شیخ صدوق نیز در نقل رساله‌های دیگران، از عبارت «قال» استفاده می‌کرد.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

شما پنج قرن قبل از ملاصدرا عبارات «قال» و «انتهی» را می‌بینید.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین باقری بیدهندی:

 

مطلب دیگری که به‌عنوان مؤید به ذهنم رسید، این است که بسیاری از آثاری که «فقه مأثور» به‌حساب می‌آید، شیوه‌ی تألیفش به این شکل بوده که مطالب را از احادیث می‌گرفتند و بعد از حذف سلسله سند، به‌عنوان فتوای فقهی خودشان عرضه می‌کردند. «فقه الرضا»، «مقنعه» اثر صدوق و «مقنعه» نگاشته شیخ مفید، این‌گونه بوده‌اند و اگر برخی، ابداعی خاص و سلیقه‌ی متفاوتی در تألیف داشتند، مطلب دیگری است.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

در همان کتب فقهی - حدیثی، محدث یا فقیه، حداقل نام آن راوی اول را که از امام نقل می‌کند، ذکر کرده است. هرچند بقیه سلسله سند را حذف می‌کند که ایرادی ندارد. چون آن سخنی که برای مخاطب اعتبار دارد، فرمایش امام است و گر بخواهد قطع کند یا نقل نکند، بی‌اعتبار می‌شود. لذا برای تضمین حرف خود «قال رسول‌الله» را ذکر کرده و حداقل راوی مستقیم را می‌آورد.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین باقری بیدهندی:

 

الآن در رساله‌های عملیه، فقهای ما به هنگام صدور فتوا، از عباراتی چون «قال رسول الله» استفاده می‌کنند؟ این رساله‌ها با فقه مأثور مثل فقه الرضا فرق می‌کند. یعنی شیوه‌ی آن‌ها در نوشتن کتاب فقهی، استفاده از روایات بوده است.

 

دکتر الله‌اکبری:

 

الآن مراجع کنونی چقدر برای فقه الرضا اعتبار علمی قائل‌اند؟

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین باقری بیدهندی:

 

این‌که چقدر اعتبار دارد، بحث دیگری است. درست است که مؤلف آن ناشناخته است ولی در عصر خودش، به‌عنوان یک تألیف، مرجع عمل برای مردم بوده است.

 

دکتر صفری:

 

باید بین سه مقوله «روایات»، «مقولات تاریخی» و «تراوش‌های فکری» تفاوت قائل شویم. در روایات از این نظر که مضمونش مورد توجه و عمل بوده است و همچنین قضایای تاریخی ازاین‌جهت که نقل تاریخ است و تحلیل در آن نیست؛ نقل بدون سند و رونویسی از کتاب‌های دیگرا بی‌اشکال بوده است؛ اما در تراوش‌های فکری مانند آن چه ملاصدرا نسبت به فتوحات انجام داده است، نقل بدون ذکر منبع متدوال نبوده است.

 

به‌عنوان حسن ختام جلسه، به برخی نکات که از بیانات آقای صادقی دریافت کردم، اشاره می‌کنم:

 

1- برخی از نوشته‌های اهل‌سنت در زمینه مقتل‌نگاری که خود تحقیقی مستقل می‌طلبد، در مطالب سید نیز تأثیرگذار بوده است که یکی از آن‌ها کتاب «مقتل» از «خوارزمی» به عنوان یک خطیب سنی است.

 

2- باید بر روی کتاب‌های «امالی» دقت و تحقیق بیشتری صورت گیرد؛ زیرا این کتاب‌ها پر از مطالب تاریخی همراه با استنادات است که کمتر روی آن‌ها کار شده است.

 

3- توجه به این نکته نیز مهم است که سبک «داستان واره» و «مسجع» که سید در کتاب خود از آن بهره برده است تا چه اندازه در نقل دیگران تأثیرگزار بوده است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید